غير فساد نيز ميشود مثل مقابله با ظالم و شايد تأويلش صلاح باشد مثل
كشتن طفل و سوراخ كردن كشتى كه خضر انجام داد.
در تفسير جلالين گفته: «مُفْسِدِينَ»حال است براى تأكيد عامل كه «لاتَعْثَوْا»باشد بنظر نگارنده از همه بهتر قول جلالين است.
عجب:شگفت. آن حالتى است كه از بزرگ شمردن يا انكار چيزى بر شخص عارض
ميشود.
راغب گفته حالتى است كه از جهل بعلت شىء عارض ميشود لذا بعضى حكما
گفتهاند: تعجّب آن است كه علتش غير معلوم باشد و لذا گفته شده كه تعجّب بر خداوند
صحيح نيست زيرا او علّام غيوب است.
«بَلْعَجِبْتَوَ يَسْخَرُونَ»صافات:
12. بلكه
تو از انكار آنها تعجّب كردى و آنها از روى بىاعتنائى يا عدم علم تو را مسخره
ميكنند. «وَعَجِبُواأَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ
مِنْهُمْ»ص:
4.
اعجاب: بتعجّب آوردن كه گاهى توأم با سرور باشد «أَعْجَبَالشىءُ فلاناً: إذاعجبمنه و سرّ» بعقيده راغب استعمال آن
در سرور بطور استعاره است. «كَمَثَلِغَيْثٍأَعْجَبَالْكُفَّارَ نَباتُهُ»حديد: 20. ممكن است در اين اعجاب شادى هم منظور باشد يعنى مانند
بارانى كه روئيدنى يا روياندن آن زارعان را بتعجّب و شادى آورد. «وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ
مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْأَعْجَبَكُمْ»بقره: 221. مراد عجب توأم با خوشايندى است.
عُجاب: بضم عين بسيار شگفت آور «أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْءٌعُجابٌ»ص: 5. آيا
معبودان را يك معبود ميداند اين چيز بس شگفت آور است. در مجمع فرموده: عجّاب با
تشديد تعجّب آور خارج از حدّ است گويند: «شىءعجيب ثمّ عجاب (با تخفيف) ثمّ عجّاب. در قاموس و اقرب آمده: «الْعُجَابُمَا جَاوَزَ حَدَّالْعَجَبِ» ولى جوهرى عجيب و عجاب را يكى
شمرده. اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده.