درباره خدا «ليسبظالم» نيامده و پيوسته «لَيْسَبِظَلَّامٍ»آمده ولى آيات فوق در اين صدد نيست. بلى در افعال اين ماده آمده «إِنَّاللَّهَ لايَظْلِمُالنَّاسَ شَيْئاً»يونس: 44. «وَلايَظْلِمُرَبُّكَ أَحَداً»كهف: 49.
بعضى جاها نسبت ظلم بغير اولى العقل داده شد مثل «وَكَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ
إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَظالِمَةٌ»هود:
102. اين
تعبير در سوره انبياء آيه 11 و حج آيه 45 و 48 نيز آمده است مراد از آن ظاهرا ظلم
اهل شهر است چنانكه در آيه «رَبَّناأَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِالظَّالِمِأَهْلُها»نساء: 75. صريحا نسبت ظلم باهل
داده شده است.
ظلمة:تاريكى. جمع ان ظلمات است «أَوْكَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِظُلُماتٌوَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ»بقره: 19. راغب گفته از جهل و شرك
و فسق بظلم تعبير آورند چنانكه از علم و توحيد و عدل بنور تعبير آورند.
«اللَّهُوَلِيُّ الَّذِينَ
آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَالظُّلُماتِإِلَى النُّورِ»بقره: 257. ظلمات در آيه تيرگيهاى كفر و نور روشنى ايمان است نظير «كِتابٌأَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ
لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَالظُّلُماتِإِلَى النُّورِ»ابراهيم: 1. فعل آن از باب افعال آمده و لازم است مثل «وَإِذاأَظْلَمَعَلَيْهِمْ قامُوا»بقره: 20. چون بر آنها تاريك گردد
ميايستند گويند: «اظلماللّيل: صار مظلما».
مظلم (بصيغه فاعل) تاريك ايضا كسيكه در تاريكى داخل شود «كَأَنَّماأُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ
قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِمُظْلِماً»يونس: 27. «قِطَعاً»حال است از ليل، يعنى گوئى صورتشان با تكّههائى از شب تاريك پوشيده
است «وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ
نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْمُظْلِمُونَ»يس: 37. «مُظْلِمُونَ»بظلمت
داخل شوندگاناند.
«يَخْلُقُكُمْفِي بُطُونِ
أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِيظُلُماتٍثَلاثٍ»زمر: 6. در الميزان فرموده: ظلمات
ثلث بقولى عبارتاند از ظلمت شكم و رحم و بچّهدان، و آنرا در مجمع