بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»آل عمران: 93. گفتهاند: يعقوب
مرضى داشت كه گوشت شتر آنرا مزيد ميكرد لذا تصميم گرفت كه گوشت شتر نخورد. مراد از «ماحَرَّمَ»آنست.
ظفر: (بر وزن علم) بمعنى نجات و غلبه است بنظر راغب اصل آن از «ظَفَّرَهُعَلَيْهِ» است يعنى انگشتش در بدن
او فرو رفت. آن در آيه بمعنى غلبه است يعنى: خدا شما را بر آنها غالب كرد و نصرت
داد.
ظَلّ: (بفتح
ظاء و تشديد لام) دوام و پيوستگى (اقرب). «وَانْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِيظَلْتَعَلَيْهِ عاكِفاً»طه:
97. در
مجمع گفته: اصل آن ظلمت و در آن دو قول است: فتح ظاء و كسر آن هر كه با فتح خوانده
ظاء را بحال خود گذاشته و هر كه با كسر آن خوانده كسر لام را بظاء نقل كرده است.
در اقرب گويد: با ضمير رفع «ظللت» بفتح
ظاء و «ظلت» بفتح و كسر ظاء خوانده ميشود.
ناگفته نماند: در آيه فوق و آيه «فَظَلْتُمْتَفَكَّهُونَ»واقعة: 65. بفتح ظاء آمده است.
در آيه اول آنرا دوام معنى كردهاند يعنى: بمعبودت كه پيوسته ملازم
آن بودى بنگر و در آيه دوم شايد بمعنى شروع باشد يعنى: شروع ميكرديد بتعجب و گفتن
اينكه: ما غرامت زده شديم و شايد بمعنى دوام باشد.
ايضا ظلّ بمعنى «صار» آمده
است مثل «ظَلَوَجْهُهُ مُسْوَدًّا»نحل: 58.
«فَظَلَّتْأَعْناقُهُمْ لَها
خاضِعِينَ»شعراء:
4. راغب
گويد: ظلت و ظللت با آنها از آنچه در روز ميشود تعبير مياورند و بجاى «صار» است.
«قالُوانَعْبُدُ أَصْناماًفَنَظَلُلَها عاكِفِينَ»شعراء: 71. يعنى: گفتند بتهائى را
ستايش ميكنيم و پيوسته ملازم آنهائيم.