«فَانْطَلَقاحَتَّى إِذا رَكِبا فِي
السَّفِينَةِ خَرَقَها»كهف: 71. يعنى: رفتند تا چون بكشتى سوار شدند آنرا سوراخ كرد. «وَانْطَلَقَالْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ
امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ»ص: 6. يعنى اشراف قريش از پيش ابى
طالب برفتند و گفتند: برويد و در دفاع از خدايان خويش پا بر جا باشيد.
در كريمه: «وَيَضِيقُ صَدْرِي وَ لايَنْطَلِقُلِسانِي»شعراء: 13. مراد روانى زبان است در نهايه نقل شده:
يعنى افضل ايمان آنست كه با برادر مسلمان گشادهرو سخنگوئى.
ولى اين استعمال در قرآن نيست.
طلاق
در مجمع فرموده: طلاق باز كردن عقد نكاح است از جانب زوج بعلتى و اصل
آن از انطلاق (رفتن و كنار شدن) ميباشد.
بايد دانست: طلاق با آنكه سبب از بين رفتن خانواده و بموجب روايات
ابغض الحلال عند اللّه است ولى چارهاى از تجويز آن نيست و وجودش از ضروريات زندگى
است. آنگاه كه زوجين توافق اخلاقى نداشته باشند يا علل ديگرى در ميان باشد يا زن
يا مرد يكى از ديگرى تنفّر داشته باشند تحريم طلاق و عدم اجازه جدائى، موجب از بين
رفتن آزادى و رفاه زن و مرد است، هيچ عقل و وجدانى بچنين محروميت و چنين جهنّم
سوزان فتوى نميدهد. هر قانون و دينيكه طلاق را تحريم كند بر خلاف فطرت بشر قدم بر
داشته است. لذا اسلام با آنكه طلاق را مكروه ميداند آنرا امضاء كرده است.
كليسا با طلاق مخالف است و آنرا تحريم ميكند ولى على رغم كليسا دادگاههاى
دنياى مسيحيّت سالانه حكم هزاران طلاق را صادر ميكنند، اين نيست مگر بآنجهت كه
طلاق ضرورى فطرت بشر است.
در دين پاك اسلام اختيار طلاق بدست مرد است و زن در آن مستقل