طلح:درخت موز «فِيسِدْرٍ مَخْضُودٍ. وَطَلْحٍمَنْضُودٍ»واقعة: 28 و 29. راغب گويد: طلح درختى است واحد آن طلحه است در صحاح
و نهايه گفته:
درخت بزرگى است از جنس درختان بزرگ. در اقرب اضافه كرده كه شتر آنرا
ميچرد در قاموس و اقرب از جمله معانى آن ميوه و موز است در مجمع از ابن عباس و
غيره نقل كرده كه آن درخت موز است. بقولى درختى است كه سايه خنك و گوارائى دارد
بعضى درخت ام غيلان گفتهاند كه داراى گلهاى خوب و عطر مطبوعى است. اهل سنت از على
عليه السّلام نقل كردهاند كه: مردى در محضرش «وَطَلْحٍمَنْضُودٍ»خواند فرمود: طلح منضود چيست؟! آن «طلع» است
چنانكه فرموده: «وَنَخْلٍ طَلْعُها هَضِيمٌ»گفتند: آيا آنرا عوض نميكنى؟ فرمود
قرآن امروز ديگر دست خورده نميشود، اين سخن را حضرت مجتبى عليه السّلام و قيس بن
سعد نيز از آنحضرت نقل كردهاند. اصحاب ما آنرا از يعقوب روايت كردهاند كه گويد:
بحضرت صادق عليه السّلام گفتم:وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍفرمود: نه و طلع منضود.
بنظر نگارنده: طلح درخت موز است چنانكه در صافى و الميزان نيز اختيار
كرده است و نضد بمعنى چيدن چيزى بالاى يكديگر است معنى آيه چنين است: آنها در كنار
سدر مخصوصىاند بى خار يا شاخهاش از كثرت ميوه خم شده و در كنار درخت موز
بخصوصىاند كه ميوهاش رويهم چيده شده بهر حال: طلح نكره است نميشود با موزهاى
دنيا قياس كرد.
اين كلمه در كلام اللّه فقط يكبار آمده است.
طلع:طلوع و مطلع بمعنى آشكار شدن است. «طَلَعَالشَّمْسُ و الكوكبُطُلُوعاًوَمَطْلَعاً: ظَهَرَ». راغب معناى ديگر را از قبيل آمدن و رو كردن و دانستن از باب
استعاره ميداند.