مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ
لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ
الْخالِقِينَ. ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ. ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ
الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ»مؤمنون: 12- 16. همين طور است آيه 5 از سوره حجّ و ساير آيات.
«تركبنّ» و «عن» در
آيه نشان دهنده آنست كه هر حال قبلى پائينتر از حال بعدى است.
راغب گويد: مطابقت آنست كه چيزى را بالاى چيزى بگذارى و باندازه آن
باشد. سپس گاهى در چيزى كه فوق چيز ديگر يا موافق شىء ديگر باشد بكار ميرود.
در آيه گذشته نيز آن مطابقت در نظر است.
«الَّذِيخَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍطِباقاً»ملك: 3.
طباق بمعنى مطابقت است ظاهرا مراد از آن بودن بعضى بالاى بعضى است. آنرا مشابهت
نيز گفتهاند.
طِباقاًحال است ازسَماواتٍ. بعضى آنرا جمع طبق دانستهاند مثل جمل و جمال (شتر- شتران).
راجع بطبقات آسمان رجوع شود به «سماء» بند
چهارم.
طحو: «وَالسَّماءِ وَ ما بَناها.
وَ الْأَرْضِ وَ ماطَحاها»شمس: 5 و 6.
راغب گويد طحو مثل دحو بمعنى گسترش دادن و بردن چيزى است.
در اقرب آمده: «طَحَاالشَّيْءَ: بَسَطَهُ وَ مَدَّهُ» طبرسى فرموده طحو و دحو هر دو بيك
معنى است. رجوع شود به «دحو».
طرح:انداختن و دور كردن.
طروح بمعنى مكان بعيد است چنانكه در مفردات آمده «اقْتُلُوايُوسُفَ أَوِاطْرَحُوهُأَرْضاً»يوسف: 9. يوسف را بكشيد يا بجاى
مجهولى بياندازيد و از نزد پدر دورش كنيد، اين كلمه فقط يكبار در قرآن هست.
طرد:راندن از روى بى اعتنائى «وَلاتَطْرُدِالَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ. وَ الْعَشِيِّ»انعام: 52. «وَما أَنَابِطارِدِالَّذِينَ آمَنُوا»هود: 29.