«لَيَقُولَنَّالَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ. كَذلِكَيَطْبَعُاللَّهُ عَلى قُلُوبِ
الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»روم: 58 و 59. ملاحظه آيات شريفه نشان ميدهد كه مهر زدن از جانب
خداست و اوست كه بقلوب مهر ميزند و چون كار بآنجا رسيد ديگر صاحب چنين قلب ايمان
نميآورد و بحق تسليم نميشود، ولى علت اين كار همان كفر و تعدّى و ظلم است چون كسى
در اين كارها پيوسته باشد متعاقب آن خداوند دلش را مهر ميزند و از رحمت خداوندى
بدور ميشود (نعوذ باللّه منه).
طبق: «لَتَرْكَبُنَطَبَقاًعَنْطَبَقٍ»انشقاق:
19. در مجمع فرموده: اصل طبق بمعنى حال است چنانكه شاعر گفته:
إذَا صَفَا لَكَ مِنْ مَسْرُورِهَاطَبَقٌ
أَهْدَى لَكَ الدَّهْرُ
مِنْ مَكْرُوهِهَاطَبَقاً
چون روزگار حالى از شادى براى تو پيش آورد حال ديگرى از ناپسندش
ارمغانت ميفرستد شاعر ديگرى گفته:
من كسى هستم كه نشيب و فرازها ديده و فقط در بعضى ايام شير روزگار را
دوشيده و از آن بهره بردهام. و مرا از حالى بحالى كشيده است.
زمخشرى نيز آنرا در آيه حال معنى كرده.
يعنى: از حالى بحالى سوار ميشويد و از نطفه بجنينى و از آن بطفوليت
تا جوانى و پيرى و مرگ بالا ميرويد تا مقدّرات خداوند درباره شما بجاى خويش رسند و
به بهشت يا جهنّم منتهى شويد. در همين مضمون است آيات: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ. ثُمَّ
جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً
فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ