خَتَمَ». راغب گفته: طبع آنست كه شىء را بصورتى و شكلى در آورى مثل
طبع سكّه و درهم. آن از ختم اعمّ و از نقش اخصّ است. از اين جهت به سجيّه و خلق
انسان طبع و طبيعت گفتهاند كه سجيّه نقش بستن صورت و شكلى است در نفس انسان خواه
از حيث عادت باشد و يا از جهت خلقت، ولى استعمال آن در خلقت بيشتر است. طبيعت آتش
و دوا همان است كه خدا در آنها گذاشته است. اينكه گويد: طبع از ختم اعم است زيرا
ختم فقط مهر زدن ميباشد ولى طبع در آن و نيز در تصوير و منقّش كردن بكار ميرود.
نقش از طبع اعمّ است كه حتى به رنگآميزى و اثرى كه در زمين مىماند اطلاق ميشود.
مراد از طبع و مهر زدن بقلب آن است كه شخص حاضر بقبول حق نشود و زير
بار آن نرود هر چند بآن يقين داشته باشد مثل «وَجَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ»نمل: 14. و آن يكنوع محو قابليت
ايمان است. و علت اين مهر زدن كفر و تجاوز و ستمكارى است. آيات زير مطلب فوق را
روشن ميكنند: