ضوء:نور. چنانكه در مفردات و قاموس و اقرب گفته. مصدر نيز بكار رفته است:
«ضَاءَالْقَمَرُضَوْءً: أَنَارَ وَ أَشْرَقَ» ضِيَاء نيز
بمعنى نور است «مَنْإِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ
يَأْتِيكُمْبِضِياءٍ»قصص:
71. يعنى:
كيست معبودى جز خدا كه بشما نورى بياورد.
بتصريح اهل لغت «اضاء» از
باب افعال لازم و متعدى بكار رفته. قرآن مجيد اين مطلب را تأييد ميكند مثل:
«يَكادُالْبَرْقُ يَخْطَفُ
أَبْصارَهُمْ كُلَّماأَضاءَلَهُمْ مَشَوْا فِيهِ»بقره: 20. كه لازم آمده يعنى نزديك است برق چشمانشان را بر بايد هر
وقت بر آنها روشن شد در آن راه ميروند. و مثل «فَلَمَّاأَضاءَتْما حَوْلَهُ»بقره: 17. كه متعدى بكار رفته يعنى: چون آنچه را كه در اطرافش هست
روشن كرد.
48. بتورات
ضياء اطلاق شده زيرا كه چون نور راه زندگى را روشن ميكند مثل: «قَدْجاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ
نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ»مائده: 15. و نحو «مَنْأَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً
لِلنَّاسِ»انعام:
91.
«هُوَالَّذِي جَعَلَ
الشَّمْسَضِياءًوَ الْقَمَرَ نُوراً»يونس: 5. در اقرب الموارد گويد:
بقولى ضياء آنست كه بالذات باشد مثل نور خورشيد. و نار و نور آنست كه بالعرض و
اكتسابى باشد در مجمع فرمايد: ضياء در كشف تاريكيها از نور ابلغ است زمخشرى نيز
مثل مجمع گفته. بيضاوى قول اقرب الموارد را نقل ميكند.
شايد از اين سخن استظهار شود:
علت بكار رفتن ضياء در شمس و نور در قمر اكتسابى بودن نور قمر از
خورشيد است در آيه «وَجَعَلَ الْقَمَرَ
فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً»نوح: 16. «وَجَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً»فرقان: 61. ملاحظه ميشود باز بقمر
نور اطلاق شده و بخورشيد سراج با ملاحظه كلمه «شمس» در
قرآن، خواهيم ديد كه به آن نور اطلاق