«الِاسْتِضْعَافُ: وِجْدَانُ الشَّيءِ ضَعِيفاً» راغب در مفردات گويد: «اسْتَضْعَفْتُهُ» يعنى او را ضعيف يافتم. در قاموس و
صحاح گفته «اسْتَضْعَفَهُ» او را ضعيف شمرد. در اقرب الموارد
آمده:
«اسْتَضْعَفَهُ: رَآهُضَعِيفاً».
در مقدمه المنجد تصريح شده:
يكى از معانى استفعال وجدان مفعول است بر وصفى، مثل «استحسنه» يعنى او را نيكو يافت «استعظمه» او
را بزرگ يافت.
«قالَابْنَ أُمَّ إِنَّ
الْقَوْمَاسْتَضْعَفُونِيوَ كادُوا
يَقْتُلُونَنِي»اعراف: 150. پسر مادرم قوم مرا ناتوان ديدند، خواستند بكشندم. «وَجَعَلَ أَهْلَها شِيَعاًيَسْتَضْعِفُطائِفَةً مِنْهُمْ»قصص: 4. اهل زمين را فرقهها كرد
گروهى را ضعيف و حقير مىشمرد. «وَقالَ الَّذِينَاسْتُضْعِفُوالِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ»سباء: 33.
مُسْتَضْعَفِين: بصيغه مفعول، ضعيف شمردگان. زبونان. اين كلمه بصورت
جمع پنج بار در قرآن مجيد آمده است: انفال: 26، نساء: 75، 97، 98، 127. از ميان
همه، دو آيه را لازم است بررسى كنيم:
مورد نزول آيات كسانى از مسلمين بودند كه در صدر اسلام بعد از هجرت
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مكّه مانده بودند و بر آنانكه قدرت داشتند هجرت
بمدينه واجب بود لذا فرموده:
در وقت مرگ ملائكه بايشان گويند:
در چه كار بوديد از امر دينتان؟
گويند: ما زبونان و بىچارگان بوديم دشمنان دين ما را ضعيف شمرده و
از اعمال دينى باز داشتند (اين عذرى