و از امام سجاد عليه السّلام در ضمن حديثى نقل كرده كه حضرت حسين
عليه السّلام در جواب نامه اهل بصره كه ازالصَّمَدُسؤال كرده بودند صمد را «لَمْيَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»تفسير فرموده است. اين روايات را
ميشود در مجمع و صافى و غيره نيز مطالعه كرد.
صومعه:دير. «وَلَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ
النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْصَوامِعُوَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ
مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ»حج: 40. معنى آيه در «بيع» گذشت. صوامع جمع صومعه، دير راهبان نصارى است كه در صحراها و كوهها
ساخته و در آن عزلت گزيده و عبادت ميكردند. در اسلام از آن نهى شده است. راغب
گويد: صومعه هر بنائى است كه سقف آن بصورت گنبد پوشيده شود. اين لفظ در قرآن فقط
يكبار بكار رفته است. بقيه مطلب در «رهبان» ديده
شود.
صمم:اصل صمّ (بر وزن فلس) بمعنى سدّ و بستن است. «صَمَالْقَارُورَةَ:
سَدَّهَا» صمم (بر وزن فرس) فقدان حسّ شنوائى است (بسته شدن شنوائى).
اصمّ بقول طبرسى كر مادر زاد است. از قول ديگران بر ميايد كه بمعنى
مطلق كر است خواه مادر زاد باشد يا نه «مَثَلُالْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى وَالْأَصَمِوَ الْبَصِيرِ وَ
السَّمِيعِ»هود:
24.
يعنى حكايت آندو فريق حكايت كور و كر مادر زاد و بينا و شنواست.
«ثُمَّتابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ
ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّواكَثِيرٌ مِنْهُمْ»مائده: 71. مراد از عمى و صم آنست كه حق را نبيند و بآن گوش ندهد
كورى و كرى عقل نه چشم و گوش. راغب گويد: آنكه بحق گوش ندهد و قبول نكند به صم
توصيف ميشود.
«صُمٌبُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا
يَرْجِعُونَ»بقره:
18. صمّ جمع اصمّ، بكم جمع ابكم، عمى جمع اعمى است يعنى: