(وسائل كتاب قضا ابواب صفات قاضى باب 8 حديث 50) در بعضى از نسخ روايت
كلمه «فيعلّمونها» نيست.
«إِنَالصَّفاوَ الْمَرْوَةَ مِنْ
شَعائِرِ اللَّهِ ...»بقره:
158. صفا در اصل چنانكه گفته شد سنگ صاف و خالص است. مروه در اصل بمعنى سنگهاى نرم
است و بقولى سنگريزههاست مرو لغتى است در مروه و بقولى جمع مروه است مثل تمر و
تمره (مجمع).
سپس آندو نام دو كوه است در مكه كه حاجيان ميان آندو عمل سعى انجام
ميدهند فاصله ميان آندو بنا بر آنچه گفتهاند سيصد و پنجاه متر و نيم است. يعنى
صفا و مروه از معابد خداست و از اماكنىاند كه براى عبادت خدا تعيين گرديدهاند.
صكك: «فَأَقْبَلَتِامْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍفَصَكَّتْوَجْهَها وَ قالَتْ
عَجُوزٌ عَقِيمٌ»ذاريات: 29. صك بمعنى ضرب و دفع است در اقرب الموارد گويد:
«صكتوجهها» يعنى: با اطراف انگشتان به
پيشانى خود زد مثل كار متعجب.
بقول طبرسى صكّ زدن چيزى است با چيزى عريض. يعنى زن ابراهيم عليه
السّلام چون بشارت فرزند را از ملائكه شنيد رو كرد با ولوله و با تعجّب بصورت خود
زد و گفت: من عجوز نازا هستم چطور صاحب فرزند خواهم بود؟!. اين لفظ در قرآن بزرگ
فقط يكبار يافته است.
صلب: (بر
وزن قفل) سخت و محكم. «هُوَصُلْبٌفِي دِينِهِ» او در دينش محكم است. در نهج البلاغه نامه 45 فرموده