صعيد ظاهرا بمعنى مصعود است و علت اين تسميه چنانكه از زجاج نقل شده
آنست كه روى زمين انتهاى بالا رفته از باطن آن ميباشد.
صعر:ميل بطرف راست يا چپ.
در اقرب آمده «صَعَرَوَجْهَهُ: مَالَ إِلَى أَحَدِ الشِّقَّيْنِ» راغب آنرا ميل گردن
گفته. و گويد: تصعير آنست كه از روى تكبر گردن خويش بگرداند و بروى شخص نگاه نكند.
اهل لغت گفتهاند:صَعَّرَخَدَّهُ: أَمَالَهُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى النَّاسِ تهَاوُناً مِن
كِبْرٍ» «وَلاتُصَعِّرْخَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا
تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً»لقمان: 18. يعنى روى خويش از خود پسندى از مردم مگردان (مردم را
تحقير مكن) و در زمين به تكبّر گام مزن. اين لفظ فقط يكدفعه در كلام اللّه آمده
است.
صعق:شدت صوت رعد. در اقرب گفته: «صعقالرّعد صعقا: اشتدّ صوته» قاموس آنرا شدت صوت گويد. در صحاح هست: «حمارصعق» (بر وزن كتف) يعنى الاغ شديد
الصوت.
بعقيده راغب صاعقه و صاقعه هر دو بمعنى صيحه بزرگاند مگر آنكه صقع
در صوت اجسام زمينى و صعق در صداى اجسام علوى است ... و صاعقه صوت شديد جوّ است.
پس، صعق (بر وزن فلس) اشتداد صوت است و صاعقه نيز از آن ميباشد «وَنُفِخَ فِي الصُّورِفَصَعِقَمَنْ فِي السَّماواتِ وَ
مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا
هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ»زمر:
68. صعق
را در آيه مرگ و بيهوشى گفتهاند، آن لازم معناى صعق است و مرگ و بيهوشى در اثر
صيحه و صعق خواهد بود چنانكه فرموده «إِنْكانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ»يس: 29. «مايَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ ...»يس: 49.
معنى آيه چنين ميشود: در صور دميده شود آنكه در آسمانها و آنكه در
زمين است بيهوش ميشود و مىميرد مگر آنكس كه خدا بخواهد سپس بار