وَ ما يُعْلِنُونَ»نمل: 74. «وَلا يَجِدُونَ فِيصُدُورِهِمْحاجَةً مِمَّا أُوتُوا»حشر: 9. از اين قبيل است آياتيكه درباره شفاى صدور، كينه صدور،
محتويات صدور، وسوسه صدوراند مثل «وَيَشْفِصُدُورَقَوْمٍ مُؤْمِنِينَ»توبه: 14. «قَدْبَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِيصُدُورُهُمْأَكْبَرُ»آل عمران: 118. «إِنَّاللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِالصُّدُورِ»مائده: 7. «الَّذِييُوَسْوِسُ فِيصُدُورِالنَّاسِ»ناس: 5.
بنظر من مراد از همه آنها قلوب است و باعتبار حال و محل صدور بكار
رفته است و اللّه اعلم.
صدع:شكافتن. «صَدَعَهُصَدْعاً:
شَقَّهُ» چنانكه در مجمع ذيل آيه 43 روم و در مفردات و صحاح گفته
است. صديع بمعنى صبح است باعتبار شكافته شدن.
«فَاصْدَعْبِما تُؤْمَرُ وَ
أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»حجر: 94. يعنى مأموريت خويش را آشكار كن و از مشركين اعراض نما.
آشكار كردن چيزى نوعى شكافتن است در اقرب گويد «صَدَعَالْأَمْرَ: كَشَفَهُ».
«يَوْمَئِذٍيَصَّدَّعُونَ»روم: 43.
يعنى آنروز مردم متفرق و پراكنده ميشوند كه آن شكافته شدن اجتماع است در مجمع
فرموده «تَصَدَّعَالْقَوْمُ:
تَفَرَّقُوا» همچنين است «لَرَأَيْتَهُخاشِعاًمُتَصَدِّعاًمِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ»حشر: 21. يعنى ميديدى كه كوه از ترس خدا خاشع و شكاف بر دارنده است.
«لايُصَدَّعُونَعَنْها وَ لا
يُنْزِفُونَ»واقعة:
19. يعنى از شراب بهشتى سر درد نميگيرند و مست نميگردند. بعقيده راغب سر درد را
بطور استعاره صداع گويند گوئى سر از درد شكافته ميشود «وَالسَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ. وَ الْأَرْضِ ذاتِالصَّدْعِ»طارق: 11
و 12. صدع ظاهرا بمعنى مفعول است. يعنى سوگند بآسمان كه بر گرداننده و زمينى كه
خاصيت شكافته شدن را دارد. تا روئيدنيها از آن برويد.