خويش مىپاشيد. زمخشرى در فائق ذيل لغت «كرم» نقل
كرده: مردى ظرفى پر از شراب برسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هديه آورد حضرت
فرمود: خدا آنرا حرام كرده است. گفت آيا به يهود تحفه نبرم كه صلهاى بمن بدهند؟
گل خالص گرديد و احتمال دادهاند كه بمعنى هموار كردن باشد. ولى بهتر
است بمعنى آميختن باشد.
زمخشرى و طبرسى گفتهاند: حق آنست كه مسنون صفت صلصال باشد يعنى از
صلصاليكه از لجن سياه و مصوّر بود. مسنون بمعنى صاف شده نيز آمده مثل مرمر مسنون.
سَنَه: «فَانْظُرْإِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْيَتَسَنَّهْ ...»بقره:
259. گويند: «سَنَهَيَسْنَهُسَنْهاً» يعنى سالها بر آن گذشت و فعل از
باب علم يعلم است و هاء اصل كلمه ميباشد در آيه شريفه بعضى هاء را حرف سكت دانسته
و گفتهاند اصل آن يتسنّ از حماء مسنون است. معنى آن بهر دو وجه تغيّر است زيرا
گذشت سالها شىء را متغيّر ميكند. يعنى طعام و شراب خودت را ببين كه متغيّر نشده
است.
سَنَة:سال. «فَلَبِثَفِيهِمْ أَلْفَسَنَةٍإِلَّا خَمْسِينَ عاماً»عنكبوت: 14. جمع آن در قرآن سنون
است. «فَضَرَبْناعَلَى آذانِهِمْ فِي
الْكَهْفِسِنِينَعَدَداً»كهف: 11. بعضى گويند: اصل آن سنه
است بدليل آنكه سنهات جمع بسته ميشود و بعضى گويند: سنو است كه جمع آن سنوات آيد و
اين دومى مشهورتر است (اقرب).
راغب ذيل لغت عوم ميگويد:
كلمه سنه اكثرا بسال قحطى و سختى اطلاق ميشود بعكس «عام» كه بسال فراوانى و راحتى گفته ميشود در لفظ سنه نيز نظير آنرا گفته
است. اين سخن