43. عجاف
جمع اعجف و عجفاء است بمعنى نازك و لاغر يعنى:
پادشاه گفت: من در خواب هفت گاو چاق را مىبينم كه هفت گاو لاغر آنها
را ميخورند.
اسم:نام. گويند: اصل آن سمو است همزه اول عوض از واو است و گويند: اصل آن
و سم بمعنى علامت است واو بهمزه قلب شده. و آن لفظى است كه بر چيزى گذاشته شود تا
از ديگر چيزها متمايز گردد. احتمال نزديك بيقين آنست كه اصل آن و سم بمعنى علامت
باشد كه اسم هر چيز علامت و نشانه آن است. طبرسى اصل آن سمو بمعنى رفعت است همچنين
است قول راغب.
تسميه: نام گذاشتن «وَإِنِّيسَمَّيْتُهامَرْيَمَ»آل عمران: 36. «هُوَسَمَّاكُمُالْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا»حج: 78. مسمّى: نام گذارى شده.
معناى تعيين نيز ميدهد كه نام گذارى تعيين بخصوصى است. «ثُمَّقَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌمُسَمًّىعِنْدَهُ»انعام: 2. سپس مدتى مقرر داشت و
مدّت تعيين شده نزد اوست.
سمّى: هم نام و همتا «نُبَشِّرُكَبِغُلامٍاسْمُهُيَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُسَمِيًّا»مريم: 7.
كه مراد همنام است «فَاعْبُدْهُوَ اصْطَبِرْ
لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُسَمِيًّا»مريم: 65. بخدا عبادت كن و در بندگيش بردبار باش آيا براى او همتائى
ميدانى؟!.