و نيز بمعنى سالم كردن و نگاه داشتن است مثل «وَلَوْ أَراكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي
الْأَمْرِ وَ لكِنَّ اللَّهَسَلَّمَ ...»انفال: 43. اگر خدا دشمنان را بتو بسيارشان
نشان داده بود دل بترس ميداديد و در كار جنگ منازعه ميكردند ولى خدا از ترس و
منازعه نگاه داشت و سلامت كرد.
و ايضا بمعنى دادن چيزى آمده نحو «فَلاجُناحَ عَلَيْكُمْ إِذاسَلَّمْتُمْما آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ ...»بقره: 233.
و نيز در معناى انقياد و طاعت بكار رفته است نظير «ثُمَّلا يَجِدُوا فِي
أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواتَسْلِيماً»نساء: 65.
يعنى از حكم تو در دل خويش تنگى احساس نكنند و تسليم و منقاد محض شوند.
اسلام:انقياد و تسليم شدن در اقرب گويد: «أَسْلَمَالرَّجُلُ: انْقَادَ» «وَلَهُأَسْلَمَمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...»آل عمران: 83. آنكه در آسمانها و زمين است باو منقاد و مطيعاند. «فَلَمَّاأَسْلَماوَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ»صافات: 103. چون هر دو بدستور خدا
تسليم و منقاد شدند و او را بپيشانى در تل خوابانيد. «إِذْقالَ لَهُ رَبُّهُأَسْلِمْقالَأَسْلَمْتُلِرَبِّ الْعالَمِينَ»بقره: 131.
گاهى از اسلام تسليم ظاهرى مراد است نه تسليم و انقياديكه از علم و
يقين ناشى ميشود بلكه يكى از طرفين خود را زبون و فاقد قدرت ديده بظاهر منقاد
ميشود و آن از نظر قرآن ارزشى ندارد نظير «قالَتِالْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُواأَسْلَمْناوَ لَمَّا يَدْخُلِ
الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ ...»حجرات: 14. اعراب باديهنشين ميگفتند: ايمان آورديم آنچه ميگوئيم در
دل داريم و دلمان بآن مطمئن و آرام است. در جواب آمده: بگو ايمان نياوردهايد بلكه
بگوئيد تسليم شدهايم يعنى اسلام را قوى ديده و با آن در حال جنگ نيستيم و تسليم
هستيم.
همچنين است «بَلْهُمُ الْيَوْمَمُسْتَسْلِمُونَ»صافات: 26. و شايد استفهام براى زيادت تسليم بوده باشد.