ناگفته نماند بموجب روايات اسلامى و فتواى فقها، زينت با طلا و
پوشيدن آن براى مردان حرام و براى زنان بلا مانع است براى نمونه يك روايت از حضرت
صادق عليه السّلام نقل ميشود
ولى آيات شريفه صريحاند در اينكه اهل بهشت اعم از زنان و مردان از
طلا استفاده ميكنند «يُحَلَّوْنَفِيها مِنْ أَساوِرَ
مِنْذَهَبٍوَ يَلْبَسُونَ ثِياباً
خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ»كهف: 31 همچنين است آيه 23 حج، و 33 فاطر، و 71 زخرف.
ذهول:نسيان و غفلت (صحاح) «يَوْمَتَرَوْنَهاتَذْهَلُكُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ»حج: 2 يعنى روزى آن زلزله را بينى
كه هر شيرده (اعمّ از زن و غيره) از بچّه شيرخوار غفلت ميكند. راغب ميگويد: ذهول
شغلى است كه موجب نسيان و اندوه باشد.
در نهج البلاغه خطبه 219 آمده
«حَتَّىفَتَرَ مُعَلِّلُهُ وَذَهَلَمُمَرِّضُهُ».
يعنى تا جائيكه تسليت دهندهاش خسته و پرستارش غفلت كند.
در صحيفه سجاديه دعاى 27 آمده
«وَأَذْهِلْقُلُوبَهُمْ عَنِ
الِاحْتِيَالِ».
يعنى:
قلوب و افكار مشركان را از چاره- جوئى غافل ساز.
اين كلمه در كلام اللّه عظيم فقط يكبار آمده است.
ذو:كلمهاى است بمعنى صاحب مثل «وَاللَّهُذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ»بقره:
105. يعنى
خدا صاحب فضل بزرگى است. و آن دائم الاضافه است و پيوسته باسم ظاهر اضافه ميشود و
اضافه شدنش بضمير نادر و شاذ است.
حالت رفع آن با واو است چنانكه گذشت و حالت نصبش با الف مثل «وَآتِذَاالْقُرْبى حَقَّهُ وَ
الْمِسْكِينَ ...»اسراء:
26. و حالت جرّش با ياء نحو «وَالْجارِذِيالْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ»نساء: 36.