بر وزن فرس) شراب و چيز مست كننده (راغب) و چون غفلت و بى خبرى نوعى
از مستى است لذا بآن سَكْرَت گفته شده «لَعَمْرُكَإِنَّهُمْ لَفِيسَكْرَتِهِمْيَعْمَهُونَ»حجر: 72. بجان تو كه آنها در غفلت خود سر گردان بودند و شايد مراد از
آن گمراهى است كه آنهم شعبهاى از مستى است.
سكرة الموت: مستى مرگ همان شدت مرگ است كه بر عقل غالب ميشود و هوش
از سر ميرود «وَجاءَتْسَكْرَةُالْمَوْتِ بِالْحَقِّ
ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ»ق: 19. شدّت مرگ آمد و آن همان است كه فرار ميكردى بعضى «بِالْحَقِّ»را موت
دانسته و گفتهاند:
ممكن است «سُكِّرَتْ»در آيه بسته شدن باشد ميگويند چشمهاى ما بسته شده. در اقرب گويد «سُكِّرَتْأَبْصارُنا»يعنى چشمهاى ما بسته و متحيّر شده
كه نوعى مستى و بى شعورى است. خلاصه آنكه چشم خود را تخطئه ميكنند و بلكه گويند كه
محمد صلى اللّه عليه و آله ما را سحر نموده است.
«وَمِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ
وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُسَكَراًوَ رِزْقاً حَسَناً ...»نحل: 67. «سكر» چنانكه
از راغب نقل شد و طبرسى و جوهرى و اقرب و قاموس گفته بمعنى خمر است يعنى از
ميوههاى درختان خرما و مو، شراب و روزى خوب بدست مياوريد «رزقحسن» قرينه مبغوض بودن خمر در آيه است.
سكران: مست. جمع آن سكارى است «لاتَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْسُكارى ...»نساء: 43.
سكن:سكون آرام گرفتن بعد از حركت است. «مَنْإِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍتَسْكُنُونَفِيهِ ...»قصص: 72.
در وطن گرفتن و سكونت نيز بكار ميرود «وَسَكَنْتُمْفِيمَساكِنِالَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ...»ابراهيم: 45.
بمعنى آرامش باطن و انس نيز آمده است «وَجَعَلَ مِنْها زَوْجَها