سرح:رها كردن. چون گلّه را براى چرا رها كنند گويند «سرحالماشية سرحا» گرگ را سرحان گويند
كه در تعقيب سرح (گله) باشد سرحه درخت بلندى است كه در بالا رفتن رها شده. ملخ را
سرياح گويند كه در بيابان رها شده است (مجمع ذيل آيه 229 بقره).
راغب گويد: سرح درختى است ميوهدار مفرد آن سرحه است «سَرَّحْتُالْإِبِل» در اصل آن است كه شتر را
براى چريدن رها كردم سپس هر رها كردن در چرا را سرح گفتهاند.
بهر حال معنى آن رها كردن است و سرح چنانكه صحاح و اقرب تصريح كرده
لازم و متعدى هر دو آمده است.
وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَتَسْرَحُونَنحل: 6. شما را در چهار پايان
زينتى است آنگاه كه آنها را بآغل بر ميگردانيد و آنگاه كه بچرا رها ميكنيد.
فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَسَراحاًجَمِيلًااحزاب: 28. بيائيد شما را متاع دهم
و رهاتان كنم رها كردن خوبى.
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْتَسْرِيحٌبِإِحْسانٍ ...بقره: 229. امساك را رجوع در عدّه
و تسريح را رها كردن تا عدّهاش تمام شود معنى كردهاند يعنى طلاق دو دفعه است پس
از آن رجوع در عده است و يا رها كردن و عدم رجوع تا عدّه منقضى گردد.
بعضى از بزرگان گويد: اظهر آنست كه تسريح بمعنى طلاق سوّم باشد و
ظاهر تفريع «فَإِمْساكٌ
...»آنرا
ميرساند. در اينصورت آيه بعدى كه گويدفَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ ...