ناگفته نماند از جمله معانى سحل كوبيدن و تراشيدن است در اقرب گويد «سَحَلَالشَّيَءَ: قَشَرَهَ، نَحَتَهَ،
سحقه» على هذا كنار دريا را ساحل گويند كه دريا آنرا ميتراشد و يا آنرا ميكويد.
قاموس و اقرب گويد: علت اين تسميه آن است كه آب آنرا سحل كرده يعنى تراشيده يا
كوبيده است و قياس اين بود كه مسحول گفته شود يا معنى آن ذو ساحل است. در نهج
البلاغه خطبه 149 آمده
«وَتَدُقُّ أَهْلَ الْبَدْوِ
بِمِسْحَلِهَا».
اهل وادى را با مدقهاش ميكوبد.
طبرسى رحمه اللّه ساحل را شط گفته كه همان كنار درياست. اين كلمه فقط
يكبار در قرآن آمده است.
سخر:ريشخند كردن. در اقرب گويد «سخرمنه: هزء به» «إِنْتَسْخَرُوامِنَّا فَإِنَّانَسْخَرُمِنْكُمْ كَماتَسْخَرُونَ»هود: 38. اگر ما را مسخره بكنيد ما هم شما را مسخره و ريشخند خواهيم
كرد. اين كلمه در همه جاى قرآن با «من» تعديه
شده است در اقرب الموارد با «باء» نيز
گفته سپس ميگويد: فراء تعديه با باء را منع كرده و جوهرى گويد ابو زيد حكايت كرده
كه آن پستترين دو استعمال است و در تاج العروس آمده كه «سخريه» براى
در ضمن گرفتن معنى «هزأ» است.
ساخر: مسخره كننده «وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَالسَّاخِرِينَ»زمر: 56. بعقيده طبرسى سخر و استسخر هر دو بيك معنى است و بعضى
استفعال را طلب اظهار مسخره گفتهاند على هذا معنى «وَإِذا رَأَوْا آيَةًيَسْتَسْخِرُونَ»صافات:
14. آن
است چون آيهاى بينند مسخره و ريشخند كنند يا يكديگر را باظهار ريشخند وا ميدارند
در اقرب نيز هر دو