نشان دهنده يك تمدن عظيم در روزگارهاى گذشته است طالبان تفصيل بفرهنگ
قصص قرآن تأليف آقاى صدر بلاغى ماده (سباء) رجوع كنند.
و نيز ناگفته نماند: اهل سدّيكه شكست و مردميكه سليمان بدرياشان لشكر
كشيد هر دو از قوم سباءاند ولى ظاهرا غيرهم بودهاند و دو قضيّه در دو زمان متفاوت
اتفاق افتاده است.
سب:دشنام: در صحاح آمده «السَّبُ: الشَّتِّمُ» راغب و اقرب آنرا دشنام دردناك و سخت گفتهاندوَ لاتَسُبُّواالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ
دُونِ اللَّهِفَيَسُبُّوااللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ ...انعام:
108.
مراد از «الَّذِينَ»معبودها و
فاعل «يَدْعُونَ»مشركان
است يعنى معبودهاى مشركان را دشنام نگوئيد آنها هم از روى جهل خدا را كه معبود
شماست دشنام گويند. در مجمع از قتاده نقل شده: مسلمانان بتهاى مشركان را دشنام
ميدادند خدا از اين كار نهى كرد مبادا كه آنها خدا را از روى جهالت ناسزا گويند.
دشنام در اثر نبودن منطق و در اثر زبونى است شخص تا ميتواند لازم است
طرف را با منطق مجاب نمايد در «تبب» و
«حمار» گذشت كه قرآن راجع بابو لهب قصد
ناسزا گوئى و بحمار قصد تحقير ندارد. در اينجا هم از دشنام دادن بخدايان دروغين نهى
كرده است.
آيا مراد مطلق نهى از سب است خواه آشكارا و پيش چشم طرف باشد و يا در
نهان؟ و يا مراد در پيش چشم طرف بودن است؟ قيد «فَيَسُبُّوااللَّهَ»روشن ميكند كه غرض سبّ آشكار است و گرنه در صورت نهان بودن كه اطّلاع
ندارند تا مقابله بمثل كنند در كافى بابى تحت عنوان (ساب) هست كه از سبّ مؤمنين و
سبّ آشكار مؤمن و غير مؤمن نهى ميكند و درباره مشركان مقتول بدر نقل شده كه حضرت
فرمود: باين جنازهها دشنام نگوئيد چيزى از دشنام شما باينها نميرسد ولى زندگان را
اذيّت ميكنيد