راجع باين آيات رجوع شود به «تلى» كه
مشروحا گفته شده است.
زجو:راندن با مدارا (صحاح) راغب گويد آن دفع شيىء است براى مرتّب شدن.
ناگفته نماند اينگونه دفع با سوق دادن نيز ميسازد چنانكه قاموس و اقرب و مجمع آنرا
سوق و دفع گفته است «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَيُزْجِيسَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ
بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً»نور: 43. آيا ندانستهاى كه خدا ابر را بآرامى سوق ميدهد سپس آنرا
بهم جمع ميكند و آنگاه متراكم ميگرداند.
«مَسَّناوَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ
جِئْنا بِبِضاعَةٍمُزْجاةٍ»يوسف: 88. مزجى بصيغه مفعول شيىء دفع شده و غير مقبول و مزجاة مؤنث
آن است يعنى سرمايه كم و ناقص كه طرف آنرا طرد و رغبت نميكند و لذا بضاعة مزجاة را
سرمايه كم يا سرمايه پست گفتهاند.
زحزح:تزحزح كنار شدن و كنار كردن است (اقرب) «فَمَنْزُحْزِحَعَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ ...»آل عمران:
185. هر كه از آتش كنار و به بهشت داخل شده باشد سپس رستگار شده «وَما هُوَبِمُزَحْزِحِهِمِنَ الْعَذابِ ...»بقره: 96.
مزحزح بمعنى دور كننده و كنار كننده است از اين ماده فقط دو لفظ فوق در قرآن مجيد
يافته است.
زحف:نزديك شدن بتدريج (مجمع) «إِذالَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوازَحْفاًفَلا تُوَلُّوهُمُ
الْأَدْبارَ»انفال:
15. راغب گويد: اصل آن بر خاستن است با كشيدن پا مثل طفلى كه هنوز راه رفتن
نميتواند و مثل شتريكه خسته شده است ناگفته نماند گوئى در آن يك گونه سنگينى و
كندى ملحوظ است در اقرب گويد:زَحَفَالْعَسْكَرُ إِلَى عَدُوِّهِمْ» آنگاه كه لشكر بسوى دشمن با كندى