اين مثل رفات است كه در «رفت» گذشت.
جوهرى پس از آنكه رميم را استخوان پوسيده معنى كرده گويد علت اينكه رميم در آيه
مفرد آمده آنستكه در ماده فعيل مذكر و مؤنث و جمع يكسان آيد. «ماتَذَرُ مِنْ شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُكَالرَّمِيمِ»ذاريات:
42. يعنى
آن باد چيزى را كه بر آن ميوزيد نميگذاشت مگر آنكه مانند استخوان پوسيده و سائيده
ميكرد.
ناگفته نماند رم بفتح (ر) بمعنى اصلاح نيز آمده است در اقرب گويد «رَمَالْبِنَاءَرَمّاً: أَصْلَحَهُ» ولى در قرآن فقط در
معناى فوق بكار رفته است.
رُمَّان:انار. و آن اسم جنس است و مفرد آن رمّانة ميباشد و در اقرب گويد در
انار و درخت انار هر دو استعمال ميشود «وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَمُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ ...»انعام: 99. ناگفته نماند رمّان سه بار در قرآن مجيد آمده است: انعام:
99 و 141.
هر دو از اينها راجع بانار دنياست و با الف و لام آمده و سومى در
سوره رحمن: 68. راجع بانار بهشتى است كه نكره آمدهفِيهِما فاكِهَةٌ وَ
نَخْلٌ وَرُمَّانٌ»از اين روشن
ميشود كه انار بهشتى انار بخصوصى است و مانند انار دنيا نيست.
رمى:انداختن. اعمّ از آنكه شىء باشد مثل تير و سنگ «وَمارَمَيْتَإِذْرَمَيْتَوَ لكِنَّ اللَّهَرَمى»انفال:
17.
و يا نسبت دادن چيزى بكسى باشد نحو «إِنَّالَّذِينَيَرْمُونَالْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا
وَ الْآخِرَةِ ...»نور:
23. كه مراد از رمى نسبت دادن زنا بزنى است راغب گويد استعمال آن در دوّمى بطريق
كنايه است.
درباره آيه اول در مجمع گويد:
جماعتى از مفسّران مثل ابن عباس و غيره گفتهاند: روز بدر جبرئيل
بحضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله گفت: مشتى