يعنى پر ميشود از اشك تا جارى شود زيرا فيض پر شدن ظرف و ريختن از
جوانب آن است و در ذيل آيه دوّم ميگويد: من بيانيّه است اين مثل «تَفِيضُدَمْعاً» است و «مِنَالدَّمْعِ» تميز است و اين رساتر است از اينكه گفته شود: اشك جارى است زيرا گوئى
چشم خودش اشك روان است.
راغب ميگويد: دمغ بمعنى شكستن مغز سر است «يدمغه» يعنى
مخ آنرا ميشكند. جوهرى در صحاح گفته «دَمَغَهُدَمْغاً» يعنى او را زخم زد و زخم بمغزش رسيد.
در قاموس و اقرب نيز چنين گفته است. دَامِغَه زخمى است كه عمق آن تا
دماغ يعنى مغز رسيده باشد.
معنى آيه چنين ميشود: حق را بر روى باطل مىنهيم كه مغز آنرا ميشكند
آنگاه مىبينى كه باطل پوچ و ناچيز است مراد از آيه آن است كه حق باطل را ابطال
ميكند ولى اين تعبير عاليترين تعبير است كه بگوئيم: حق مغز باطل را ميشكافد و
ميشكند آنگاه پس از شكافته شدن مىبينى كه باطل ناچيز است. و قذف بمعنى انداختن و
گذاشتن هر دو آمده است. اين كلمه در كلام اللَّه يكبار بيشتر نيامده.
دم:خون. اصل آن دمى است و بعضى دمو گفتهاند (اقرب) «إِنَّماحَرَّمَ عَلَيْكُمُ
الْمَيْتَةَ وَالدَّمَوَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ ...»بقره: 173 جمع آن دماء است مثل «أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُالدِّماءَ ...
بقره: 30.
كلمه دم هفت بار و دماء سه بار در قرآن مجيد آمده است و خوردن خون
بصريح آيات قرآن حرام و آن يكى از معجزات نه گانه حضرت موسى است كه در «جراد» و «تسع» گذشت و انشاء اللَّه در حالات حضرت
موسى گفته