سايه طلوع فجر و آمدن خورشيد و روز است كه سايه و تاريك بآسانى قبض
شده و زايل ميگردد و اگر خدا ميخواست سايه ممتدّ را همانطور نگاه ميداشت و بشر در
ظلمت مىماند چنانكه فرموده «قُلْأَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً
إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِياءٍ»قصص: 71 اين آيه با آيات بعدى
چنانكه الميزان گفته تمثيل است براى هدايت مردم و احاطه ضلالت، و امتداد سايه و
اينكه اگر خدا ميخواست آنرا ساكن و بى حركت ميكرد مثال شمول و احاطه ضلالت، وجود
آفتاب كه سايه را از بين مىبرد، آمدن پيامبران است.
معنى دو آيه چنين ميشود:
آيا توجّه نكردى بكار پروردگارت كه چطور سايه را امتداد داد و اگر
ميخواست در همانحال باقى ميگذاشت. سپس آفتاب را دليل و نشان دهنده سايه كرد سپس
آنرا بآسانى بسوى خود گرفتيم و معدومش كرديم.
دلو:ظرف آبكشى و وارد كردن آن بچاه. «وَجاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْفَأَدْلىدَلْوَهُقالَ يا بُشْرى هذا
غُلامٌ»يوسف:
19 طبرسى فرموده: وارد آنرا گويند كه براى آب آوردن از رفقا جلو افتاده است و «أَدْلَيْتُالدَّلْوَ» يعنى دلو را بچاه فرستادم تا از آب
پر شود و «دَلَوْتُالدَّلْوَ» يعنى آنرا از چاه
كشيدم.
راغب عكس آنرا گفته است يعنى «أَدْلَيْتُ» بمعنى خارج كردم و «دَلَوْتُ» بمعنى فرستادم است.
نا گفته نماند قول راغب در آيه شريفه بهتر بنظر ميرسد زيرا آنشخص پس
از خارج كردن دلو يوسف را ديد و گفت: مژدهگانى كه اين غلامى است. نه وقت فرستادن
دلو.
يعنى: كاروانى بيامد و آبدار خويش را بفرستادند چون دلو خود را بيرون
كشيد گفت اى مژدگانى كه اين غلاميست.