را مهلت ندهد و در اثر گناهان بفوريّت موأخذه كند لازم بود احدى از
مجرمين را در روى زمين نگذارد و ليكن سنّت خدا بر مهلت جارى استوَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ
إِلى أَجَلٍ مُسَمًّىاين است آنكه با ذهن خالى از آيه بدست ميايد.
دبر: (بر
وزن عنق) عقب.
مقابل جلو.وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْدُبُرٍيوسف: 25 يعنى از پى هم بطرف در
دويدند و او پيراهن يوسف را از عقب دريد راغب ميگويد: دبر شىء خلاف قبل آن است و
بطور كنايه بدو عضو مخصوص (آلت تناسلى و مقعد) گفته ميشود. پس قبل و دبر در اصل
بمعنى جلو و عقباند و آندو جزء يك شىءاند مثل جلو پيراهن و عقب آن و گاهى كنار
از شىءاند مثل اينكه بگوئيم زيد در جلو من و يا در عقب من است مثال اوّلى از قرآن
نحووَ
مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍدُبُرَهُإِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ ...انفال: 16 و آيه 25 يوسف كه گذشت.
و مثال دوّم نحووَأَدْبارَالسُّجُودِق: 40.
و بيشتر استعمال آن در قرآن در قسم اوّل است در الميزان فرموده كه
استعمال آن در قسم دوّم بطور توسّع و مجاز است (ج 7 ص 92).
جمع دبر ادبار است مثلفَلا تُوَلُّوهُمُالْأَدْبارَانفال: 15يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبارَهُمْانفال: 50.
از دبر بمناسبت معناى اوّلى افعالى مشتقّ شده مثل أَدْبَرَ،
تَدَبَّرَ، ادَّبَّرَ. همچنين است مُدَبِّر و دَابَرَ و أدبار.
تَدْعُوا مَنْأَدْبَرَوَ تَوَلَّىمعارج: 17 ميخواند كسى را كه بحق پشت كرده و اعراض نموده استثُمَّ اسْتَوى عَلَى
الْعَرْشِيُدَبِّرُالْأَمْرَ ...يونس: 3 سپس بر عرش تسلّط يافت امر
را تدبير ميكند.
تدبير امر، افتادن بدنبال آن است يعنى در پى كار خود است و آنرا
دنبال ميكند.