است «ختمتالقرآن» يعنى قرائت قرآن بآخر
رساندم (راغب).
اين از آنجهت است كه پايان دادن يك شىء نوعى مهر زدن است.
خاتَمَرا در آيه شريفه فقط عاصم بفتح تا خوانده بقيّه قرّاء بكسر تاء
خواندهاند و آن بنا بر قرائت كسر بمعنى ختم كننده و تمام كننده است زيرا كه
پيغمبران را ختم كرده و بآخر رسانده است. و بنا بر قرائت فتح بمعنى آخر النبيّين
است (مجمع) در صحاح: گويد: «ختمتالقرآن» يعنى بآخرش رسيدم. اختتام ضدّ افتتاح است. خاتم بكسر تاء و
فتح آن هر دو بيك معنى است خاتمه شىء يعنى آخر آن.
در اقرب و قاموس خاتم (بكسر تاء و فتح آن) انگشتر و آخر قوم و عاقبت
شىء و غيره آمده است. در كشّاف و تفسير بيضاوى و غيره نيز بمعنى آخر الانبياء
آمده است.
ناگفته نماند: انگشتر را از آنجهت خاتم گفتهاند كه نامه را با آن
ختم و مهر ميكردهاند چنانكه در نهايه در باره خاتم سلطان گفته است كه براى ختم
نامه احتياج بخاتم دارد.
جرجى زيدان در تاريخ تمدن اسلام ج 1 ص 22 (ترجمه) ذيل كلمه خاتم
گويد: همينكه پيغمبر (ص) در صدد نامه نوشتن بشاهنشاه ايران و امپراطور روم بر آمد
بحضرتش ياد آور شدند كه اگر نامه بى مهر باشد ايرانيان آنرا نمىپذيرند پيغمبر
مهرى از نقره تهيه فرموده كه روى آن جمله محمد رسول اللَّه نقش شده بود.
بعضىها ندانسته و نفهميده گفتهاند: خاتم بمعنى انگشتر است و چون
انگشتر زينت انگشت است لذا خاتم النبيّين بمعنى زينت پيغمبران است و از آيه شريفه
آخرين پيامبر بودن آنحضرت مستفاد نيست.
چه قدر احمقانه است كه آيه را چنين تفسير كنيم با آنكه اطلاق لفظ
خاتم بانگشتر چنانكه گفته شد