هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ- ...قُلْنَحاشَلِلَّهِ ما عَلِمْنا
عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍيوسف: 31 و 51.
حاش و حاشا هر دو كلمه استثناء است (أقرب) در الميزان گويد: از ادب
مليّيون است كه چون خواهند كسى را تبرئه كنند، ابتدا خدا را تبرئه و تنزيه ميكنند
سپس آنكس را كه اراده كردهاند، زنان مصر چون خواستند يوسف را تنزيه كنند و
بگويند:ما
هذا بَشَراً،ابتدا خدا را تنزيه كردند و گفتند:
حاشَلِلَّهِ: پاكيزه است خدا، مثل آيهما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ
عَظِيمٌنور:
16 كه پيش از آنكه شخص مورد نظر را تبرئه كند خدا را تنزيه كرده است.
در كشّاف نيز قريب باين مضمون گفته است گر چه توضيح آن بروشنى
الميزان نيست. طبرسى در مجمع در باره آيه اوّلى گويد:
يعنى يوسف دور است از اين اتّهام زيرا كه از خدا ميترسد و اين قول
بيشتر مفسّرين است كه گفتهاند:
اين كلمه تنزيه يوسف از اتّهام است.
بنا بر اين لام «لِلَّهِ»براى علت وحاشَبمعنى فعل است و در آيه دوّم گفته: معاذ اللّه ما در يوسف بدى
ندانستهايم. مخفى نماند قول الميزان از هر حيث قانع كننده است.
معنى آيهها چنين ميشود: گفتند: از خدا بدور، اين بشر نيست اين فرشته
بزرگوارى است- گفتند:
سبحان اللّه ما بر يوسف بدى ندانستهايم
حوط:فرا گرفتن. در قاموس گويد: حَوْط، حِيطَه و حِيَاطَة بمعنى حفظ،
صيانت و مراقبت است. راغب گويد: حائط ديوارى است كه مكان مخصوصى را فرا گيرد،
احاطه در اجسام بكار ميرود مثل فلان چيز را احاطه كردم و نيز در حفظ استعمال ميشود
مثلإِنَّهُ
بِكُلِّ شَيْءٍمُحِيطٌ: خدا حافظ و نگهدارنده هر چيز است و نيز بمعنى علم ميايد نحوإِنَّ اللَّهَ بِما
يَعْمَلُونَمُحِيطٌوَ أَنَّ اللَّهَ قَدْأَحاطَبِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً (باختصار).