حكيم:محكم كار. حكمت كردار. كسيكه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
در گذشته از جوهرى نقل شد كه حكيم كسى است كارها را محكم و استوار
انجام دهد و آنچه از طبرسى نقل شده: حكيم بمعنى مانع از فساد است. عبارت ديگر محكم
كار ميباشد و آن صيغه مبالغه است.
اين كلمه از اسماء حسنى است و مجموعا 97 بار در قرآن مجيد بكار رفته،
فقط در پنج محل صفت قرآن و در يك محل صفت امر آمده، بقيّه همه در باره حكيم بودن
خداوند سبحان است و آن پنج محل عبارتاند ازذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ
مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِالْحَكِيمِآل عمران: 58يس وَ الْقُرْآنِالْحَكِيمِيس: 1 و آيه اوّل سوره يونس و آيه دوّم سوره لقمان و آيه چهارم سوره
زخرف در الميزان ذيل آيه اوّل يس، حكمت را بمعنى حقائق معارف و فروعات آن گرفته و
گويد كه: قرآن حكيم است زيرا كه حكمت و حقائق معارف در آن مستقر است.
بنظر ميايد كه: قرآن مجيد را در اطلاق اين صفت يك شخص عاقل و محكم
كار فرض كنيم همانطور كه شخص را در اثر حكمت كردار و محكم كار بودنش حكيم ميگوئيم
هكذا قرآن در تعاليم خود مثل يك شخص محكم كار است و اطلاق حكيم بر قرآن و يك شخص
دانا بنا بر آنچه گفته شد يكسان است.
قرآن حكيم است يعنى از روى تشخيص دستور ميدهد و محكم كار و حكمت
كردار است.
و آن يك محل كه حكيم وصف امر آمده اين آيه استفِيها يُفْرَقُ كُلُّ
أَمْرٍحَكِيمٍدخان: 4 ميشود گفت: حكيم در اين
آيه بمعنى مفعول و محكم كارى شده است معنى آيه چنين ميشود: در آنشب هر امريكه از
روى تشخيص و محكم كارى است از هم جدا ميشوند.