نهايه گفتهاند: به سمّ اسب حافر گويند زيرا وقت راه رفتن زمين را
حفر ميكند. اسب در نزد عرب بسيار محبوب بود و آنرا نسيه نمىفروختند و وقت فروش
ميگفتند «النَّقْدُعِنْدَالْحَافِرِ» يعنى قيمت نزد اسب است و آنرا بايد
در نزد اسب بدهى و نسيه نماند. و گاهى حافره گفتهاند باعتبار دابّة كه مؤنّث است
سپس اين استعمال زياد شد و بهر اوّل اطلاق گرديد گويند: «رَجَعَإِلَىحَافِرِهِوَحَافِرَتِهِ» يعنى باوّل خود برگشت. فيروزآبادى نيز در قاموس چنين گفته است.
و نيز زمخشرى و ابن اثير نقل ميكنند. ابىّ بن كعب از رسول صلّى اللّه
عليه و آله از توبه نصوح پرسيد. حضرت فرمود:
حفظ:نگاهدارى. مراقبتإِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَيْهاحافِظٌطارق: 4 هيچ كس نيست مگر بر او
نگهبانى هست حفيظ: بمعنى حافظ و مبالغه استإِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ
شَيْءٍحَفِيظٌهود: 57.
رعد: 11 براى انسان از پس و پيش تعقيب كنندگانى هست او را از امر خدا
حفظ ميكنند. ظاهرا مراد از «امراللَّه» تصادفات و بلاها است اگر از معقبات مراد ملائكه باشد قهرا
باعتبار جماعت است و تأنيث لفظى است يعنى جماعت معقّبات در «تلو» گذشت
كه صفت ملائكه با الف و تا جمع بسته