است واحد و جمع در آن يكسان ميباشد (قاموس) «إِنَّاكُنَّا لَكُمْتَبَعاً»ابراهيم: 21، ما بشما تابع بوديم.
تبيع (بر وزن شريف) را ناصر و كمك گفتهاند و اين از آن جهت است كه
كمك در پى يارى و كار آدمى ميباشد «ثُمَّلا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِتَبِيعاً»اسراء:
69، سپس بر ما بسبب آن عذاب يارى و تابعى نيابيد. كه از پى شما آمده و از ما باز
خواست كند.
متتابع: پى در پى. «فَمَنْلَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِمُتَتابِعَيْنِ»نساء: 92.
اين كلمه كه فقط دو بار در قرآن مجيد آمده، گفتهاند: لقب پادشاهان
يمن است چنانكه فرعون لقب شاهان مصر، قيصر لقب شاهان روم و كسرى لقب پادشاهان
ايران بود.
راغب گويد: علّت اين تسميه آنست كه شاهان تبّع در سياست و زمامدارى
تابع يكديگر بوده و از يك نقشه پيروى ميكردهاند و گويند:
تبّع پادشاهى است كه ملّت از وى پيروى نمايد.
طبرسى علّت اين تسميه را كثرت پيروان دانسته و قول راغب را بطور
احتمال آورده است.
قرآن مجيد در نابود شدن قوم تبّع صريح است ولى از خود تبّع ساكت است.
در مجمع البيان از سهل بن سعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده كه
فرمود: تبّع را فحش نگوئيد كه او اسلام آورده، وليد بن صبيح از امام صادق عليه
السّلام نقل كرده كه: تبّع بطايفه اوس و خزرج گفت در همين جا باشيد تا اين پيامبر
بيايد و اگر او را درك ميكردم در خدمتش بودم و با او بپا ميخواستم. در تفسير برهان
نيز چند حديث در همين مضمون منقول است. در كمال الدين صدوق ره ص 169 باب 11 سه
حديث در مدح تبّع آمده از جمله از ابن عباس كه گفت كار تبّع بر شما مشتبه نشود او
مسلم بود.