ابليس مخالفت كرد با آنكه قرآن از اطاعت دائمى آنها خبر ميدهد.
گوئيم جواب آن در «ملك» انشاء
اللَّه خواهد آمد[1]ناگفته نماند: سخن در باره ابليس زياد است و ما بخواست خدا آنرا در «شطن- شيطان» خواهيم آورد.
بَلع:فرو بردن. «وَقِيلَ يا أَرْضُابْلَعِيماءَكِ»هود: 44 گفته شد اى زمين آبترا فرو بر.
بَلغ:بلوغ و بلاغ، يعنى رسيدن بانتهاء مقصد اعمّ از آنكه مكان باشد يا
زمان يا امرى معيّن و گاهى نزديك شدن بمقصد مراد باشد هر چند بآخر آن نرسد
(مفردات) در صحاح آمده: «بَلَغْتُالمكانَبُلُوغاًوصلت اليه و كذلك اذا شارفت عليه ... والْإِبْلَاغُالايصال و كذلكالتَّبْلِيغُو الاسم منهالْبَلَاغُو الْبَلَاغُ ايضا الكِفَايَة».
راغب با آنكه بلاغ را مصدر ثلاثى گرفته، بمعنى تبليغ و كفايت نيز
گفته است.
«وَلَمَّابَلَغَأَشُدَّهُ آتَيْناهُ
حُكْماً وَ عِلْماً»يوسف 22: چون بجوانى رسيد باو حكم و علم عطا كرديم.
«بلغن» بمعنى نزديك شدن بپايان اجل است و
گر نه بعد از تمام شدن اجل رجوع جايز نيست. ولى اين سخن درست نيست و ظاهرا مراد از
«بلغنأَجَلَهُنَّ» تمام شدن اجل است، در
اين باره در «اجل» بتفصيل سخن گفتهايم.
«وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى
اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَبالِغُأَمْرِهِ»طلاق: 3 هر كه بخدا توكّل كرد خدا
براى او كافى است، حقّا كه خدا بكار خود ميرسد و كسى او را منع نميكند. ضمير «أَمْرِهِ»به «اللَّهِ»بر ميگردد
و «بالِغُ»لازم است
نه متعدّى.
«فَإِنْتَوَلَّوْا فَإِنَّما
عَلَيْكَالْبَلاغُ»آل عمران:
20 گفتيم كه بلاغ بمعنى تبليغ است خواه اسم مصدر باشد
[1] نگارنده از اين نظر برگشته است تفصيل مطلب در«ملك» ديده شود.