اصلى آن كه شكم است بىتناسب نيست «وَلا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ مابَطَنَ»انعام:
151، بفواحش آنچه آشكار است و آنچه نهان نزديك نشويد.
بِطَانَه:همراز و كسيكه بباطن امر و اسرار مطّلع باشد «لاتَتَّخِذُوابِطانَةًمِنْ دُونِكُمْ»آل عمران: 118 جز از خودتان همراز نگيريد، كفّار را بباطن امر مطّلع
نگردانيد و با آنها مشورت نكنيد آنها در ناراحت كردن شما كوتاهى ندارند.
«لايَأْلُونَكُمْ خَبالًا».
باطن: از
اسماء حسنى است بشرطيكه با ظاهر يكجا گفته شود همچنين است اوّل و آخر (مفردات) «هُوَالْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ
وَ الظَّاهِرُ وَالْباطِنُوَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»حديد: 3.
نا گفته نماند: چهار اسم فوق از مفاهيم نسبيّهاند ممكن است بطور
نسبى در يك شيئ ملاحظه شوند ولى بطور واقعى و حقيقى فقط در ذات بارى قابل جمعاند.
تقديم لفظ «هو» كه دلالت بر حصر دارد ميرساند كه
مراد از اين چهار اسم معنى واقعى آنهاست. بنا بر اين بدست ميايد كه: اوّل و آخر و
ظاهر و باطن بودن و اختلاف آنها، نسبت بماست و گر نه ذات بارى در عين وحدت با
همهى آنها توصيف ميشود و عين همهى آنهاست چنانكه غيب و شهادت هم نسبت بماست و
نسبت بخدا نهان و آشكار نيست بلكه همه چيز پيش خدا عيان و آشكار است.
بِطَانَهلباس آستر و باطن آن است، جمع آن بَطَائِن ميايد «مُتَّكِئِينَعَلى فُرُشٍبَطائِنُهامِنْ إِسْتَبْرَقٍ»رحمن: 54 تكيه كنندگاناند بر
بساطهائيكه توى آنها از ابريشم ضخيم برّاق است.
بَعث:بر انگيختن. نا گفته نماند معنى اين كلمه با اختلاف موارد فرق ميكند،
معناى مشهور آن در استعمال قرآن مجيد، بعثت انبياء و بعثت روز معاد است مثل «هُوَالَّذِيبَعَثَفِي الْأُمِّيِّينَ
رَسُولًا