با در نظر گرفتن آنچه در «برء- بريّه»
گفتيم، شايد خدا را از آن جهت بارى گوئيم كه بوسيلهى ايجاد، اشياء را از نبودن
كنار و بطرف بود ميكشاند.
بُرج:آشكار شدن. در مجمع البيان ذيل آيهى 60 از سورهى نور گويد:تبرّجآنست كه زن زيبائيهاى خود را اظهار
كند و اصل آن بمعنى ظهور است و بعبارت ديگر از آن جهت برج گويند كه ظاهر و
هويداست.
چون در اين مادّه از كلمهى بروج آسمان كه سه بار در قرآن آمده است،
صحبت خواهد شد لازم است معناى اصلى برج كاملا روشن شود، آنگاه به بينيم آيا مراد
قرآن از بروج، نجوم است يا برجهاى دوازده گانهى موهوم و اعتبارى؟
زمخشرى در كشّاف ذيل آيهى 60 از سورهى نور گفته: بدا و برز بمعنى
ظهور، نظير تبرّجاند، در سورهى فرقان ذيل آيهى 61 ميگويد:
اشتقاق بروج از تبرّج است بجهة ظاهر بودن آنها. بيضاوى در تفسير
سورهى بروج گويد: اصل برج براى ظهور است و در ذيل آيهى 60 از سورهى نور گفته:
بكشتى آشكار كه پرده ندارد گويند: بارجه.
در اقرب الموارد گويد:
«تَبَرَّجَتِالْمَرْئَةُ» يعنى زن زينت خود را
آشكار كرد براى نامحرم در نهايهى ابن اثير نيز چنين است.
بنا بر آنكه گفته شد شكّى نميماند كه معناى اصلى برج، ظهور است «وَلاتَبَرَّجْنَتَبَرُّجَالْجاهِلِيَّةِ
الْأُولى»احزاب:
33، يعنى ظاهر نشويد، خود نمائى نكنيد مانند خود نمائى جاهليّت اوّلى. «غَيْرَمُتَبَرِّجاتٍبِزِينَةٍ»نور: 60، يعنى زنانيكه