كه با عدم قدرت تكليف ساقط است كه عدم قدرت نتيجه اعمال اختيارى
آنهاست. آنها از اوّل اعراض كردهاند خداوند بر اعراضشان افزوده «ياقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي
وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ
اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»صف: 5 مىبينيم كه بنى اسرائيل با علم آنكه موسى رسول خداست اذيتش
ميكردند و چون از حق ميل و اعراض كردند خداوند قلوبشان را از حق كنار كرد.
هكذا: «ثُمَّانْصَرَفُوا صَرَفَ
اللَّهُ قُلُوبَهُمْ ...»توبه: 127 بنا بر آنكه دعا نباشد. على هذا اين عدم قدرت مسقط تكليف
نيست كه خود سبب آنرا فراهم آوردهاند.
ناگفته نماند: ملاحظه «خَتَمَاللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ
غِشاوَةٌ»كه
بعد از آيه «إِنَّالَّذِينَ كَفَرُوا ...»واقع شده
و ملاحظه «إِنَّاجَعَلْنا فِي
أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ...
فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ»بعد از آيه «لَقَدْحَقَّ الْقَوْلُ ...»نشان ميدهد كه بمسلوب القدرة بودن نزديكاند و بنظر نگارنده قدرت
بكلى از آنها سلب نشده است.
ايضا: اينگونه اشخاص از روى عناد كافرند نه از روى جهل و گر نه جاهل
پس از علم ايمان آوردنش سهل است.
مراد از «كفر» در
مقابل ايمان در آياتى نظير «وَلكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْآمَنَوَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ
...»بقره:
253، كفر از روى علم است كه همان استكبار و عدم تسليم باشد و الّا كفر از
روى جهل كه در «كفر» خواهد آمد حساب ديگرى دارد، و
خلاصه: پس از وضوح حقّ هر كه بآن تسليم شود مؤمن و هر كه آنرا كتمان كند و تسليم
نشود كافر است اين ايمان و كفر است كه سبب بهشت و جهنّم ميگردد. و سر و كار قرآن
مجيد با اين ايمان و كفر است.
در آياتيكه خدا از مردم ايمان ميخواهد نظير «آمِنُواكَماآمَنَالنَّاسُ»