كلمه «مِنْبَعْدِهِ»در آيه ميرساند كه حرمت نكاح نسبت
بزنانى است كه حضرت از آنها فوت كرده و آنها ماندهاند، نه زنانيكه آنحضرت در حال
حيات طلاقشان داده است.
ابن كثير در تفسير خود ذيل آيه فوق گويد: در بارهى زنانيكه آنحضرت
دخول كرده و در حال حيات خود طلاق داده، اختلاف كردهاند كه آيا ميشود با آنها
ازدواج كرد يا نه؟ ... امّا در حليّت زنانيكه آنحضرت پيش از دخول طلاق داده،
اختلافى سراغ نداريم.
بيضاوى نقل ميكند: اشعث بن قيس، مستعيذه (زنى كه بعد از دين آنحضرت،
گفت: اعوذ باللَّه منك، بعد از اين كلمه حضرت او را ترك كرد جريان مخصوصى دارد) را
تزويج كرد، عمر بن خطاب خواست، باشعث حدّ بزند، گفتند حضرت رسول با اين زن همبستر
نشده است، عمر از وى دست كشيد.
أُمَّةٌ:جماعتيكه وجه مشترك دارند، امّ در لغت بمعنى قصد است گويند: «أَمَّهُ: اى قَصَدَهُ» «آمِّينَالْبَيْتَ الْحَرامَ»مائده: 2 يعنى قاصدان خانه خدا.
بنا بر اين، امّت بكسانى گفته ميشود كه قصد مشترك و نظر مشترك دارند،
راغب گويد: امّت هر جماعتى است كه يك چيز مثل دين يا زبان و يا مكان آنها را جمع
كند.
مثلا در آيهى «كُلَّمادَخَلَتْأُمَّةٌلَعَنَتْ أُخْتَها»اعراف: 38 منظور اشتراك در كفر و شرك است، در آيه «إِنَّإِبْراهِيمَ كانَأُمَّةًقانِتاً لِلَّهِ»نحل: 120، ابراهيم بتنهائى يكأُمَّتشمرده شده، گفتهاند: او امّتى بود
كه فقط يكفرد داشت زيرا كه آنروز فقط او موحّد بود.
راغب گويد: يعنى او در عبادت خدا در مقام يك جماعت بود گويند: فلانى
بتنهائى يك قبيله