نموده[1]و آوردهايم
كه از مهمترين و اصلىترين مباحث در دانش عقلى اسلامى، موضوع حسن و قبح عقلى و
دليليّت عقل در استنباط احكام شرعيّه و مباحث مستقلات عقليّه است. در اينجا نمىخواهيم تكرار كنيم؛ اما اجمالا
ذكر اين نكته را ضرورى مىدانيم كه چنانچه بخواهيم حكم عقل را فرا راه اثبات حكم
شرعى قرار دهيم، بايستى يك گزاره عقلى، از مستقلات عقليه به حساب آيد؛ يعنى عقلا
از آن جهت كه عاقل و خردمندند، با قطع نظر از هرگونه فرهنگ و عادات و رسوم و
تعليمات اديان، بر آن حكم نمايند.
چنانچه
عقلا بر ارتكاب عملى آفرين گويند، آن عمل خوب و اگر بر ارتكاب آن نه آفرين (نفرين) گويند، آن عمل زشت و بد است. پس از به دست آوردن حكم عقل با پيوست كبراى قاعده ملازمه «كلّما حكم به العقل حكم به الشرع»،
حكم شرعى را استنباط مىكنيم. يكى از احكام مستقل عقلى، حسن عدل و قبح ظلم است. بيشتر كارهاى خوب و
بد بر اساس انطباق و عدم انطباق آن با صدق عنوان عدل و ظلم، محكوم به خوبى يا بدى
خواهند شد؛ چون كارهايى ذاتا از نظر عقلى خوب يا بد نيستند؛ بلكه در فرض صدق ظلم و
عدل، حكم خود را مىيابند؛ مثلا صدق و كذب اگر چه مقتضى حسن و قبحاند، در عين حال
ممكن است در بعضى از فرضها به خاطر وجود شرايطى به خلاف مقتضاى خود، متّصف گردند؛
مثل صدقى كه موجب فتنه و آشوب شود، بىگمان متصف به حسن نيست و كذبى كه مانع خطر
جانى شود متصف به قبح نخواهد بود؛ چرا كه عناوين عدل و ظلم بر آنها منطبق نيست. عقاب و مؤاخذه بر فعل يا ترك فعلى كه به مرتكب هيچ گونه بيانى در
مورد ممنوعيت و مجازات داشتن آن واصل نشده از مصاديق ظلم است؛ از اين رو قبيح و
زشت است و خردمندان، مجازاتگر را ستمگر دانسته، او را نفرين مىكنند. آيت اللّه خويى مىگويد: «انّ العقاب على مخالفة التكليف الغير
الواصل، من اوضح مصاديق الظلم؛[2]مجازات كردن نسبت به مخالفت با تكليفى كه به مرتكب واصل نشده از واضحترين
مصاديق ستم است.»[1] محقق داماد، اصول فقه، دفتر دوم، صص 126- 142.
[2] آيت اللّه خويى، مصباح الاصول، ج 2، ص 254.