آنچه در اسلام وجود دارد حلال و حرام است؛ زيرا قانون، غير از حلال و
حرام است و حلال و حرام هم به آخرت، تربيت نفس و جنبههاى اخلاقى مربوط است؛ يعنى
خداوند كارى به كار دنياى مردم ندارد و قضات و فقهاى اسلام بودند كه فقه و حقوق
اسلامى را به اين سيستم كه داريم تبديل كردند. قرآن گفته است:«أَحَلَّ اللّٰهُ الْبَيْعَ
وَ حَرَّمَ الرِّبٰا».از اين آيه
استفاده نمىشود كه اين يك حكم قانونى است. اينگونه شرقشناسان براى نظريهى خود به دلايل و مداركى از معارف
اسلامى استناد كردهاند كه فلسفۀ حدود و مجازاتها را تسكيندهندهى مجازات
اخروى مىدانند؛ به اين معنا كه اگر در دنيا مجازات شوند، از مجازات اخروى آنها
كاسته خواهد شد و تنها به خاطر تسكين مجازات اخروى است كه افراد در اين دنيا
سنگسار مىشوند يا مجازاتهاى ديگر را تحمّل مىكنند. همچنين اين مطلب را مؤيد
گفتار خود آوردهاند كه جرم، آن عملى است كه حاكم بايد همواره آن را تعقيب و كشف
كرده، مرتكب آن را مجازات نمايد؛ در حالى كه در مجازاتهاى اسلامى توصيه به كتمان
و پوشش شده و نه كشف و تعقيب آن. ما اينك در مقام پاسخ كلى به اين مسأله نيستيم؛ البته اين مطلب يكى
از مسائل بسيار مهمى است كه بايد در جاى خود به آن بپردازيم؛ ولى اجمالا به نظر مىرسد
كه بسيارى از اصولى كه در قرآن آمده جنبهى عمومى دارد؛ يعنى بيانگر يك حكم عقلى
است؛ به خصوص در آياتى كه مربوط به اصول عمومى مجازاتهاست. يكى از اين آيات همين
آيه«وَ لٰا
تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرىٰ»*است كه بيانگر يك مفهوم عقلانى است و اشاره به اين مطلب دارد كه
گذاشتن بار كسى بر دوش ديگرى يك عمل زشت و قبيح است. اينكه خداوند مىگويد:«وَ لٰا
تَزِرُ ...»*يعنى اين مفهوم
يك قاعدهى كلى است و فرقى ميان دنيا و آخرت ندارد؛ چه مجازات دنيوى و چه مجازات
اخروى، تفاوتى نمىكند. مبحث سوم: نمونههاى كاربردى قاعدهى وزر در فقه هر جا در فقه به اين قاعده استناد شده، دقيقا به متن آيهى وزر تمسك
نمودهاند. در اينجا به نمونههايى از موارد كاربردى در فقه اشاره مىشود: