اين اعتقاد بوده است كه شخص نبايد به واسطهى تجاوز و تعدى و ارتكاب
معصيت، خود را دچار اضطرار كرده باشد. پس بنابر اعتقاد اين دو صاحب نظر و همفكران
آن دو، شخصى كه با خروج بر امام و يا اقدام به انجام و ارتكاب معصيتى ديگر، در
شرايط و اوضاع و احوال اضطرارى قرار مىگيرد نمىتواند به استناد اذن شارع در
حالات و موقعيتهاى اضطرارى، از اشياى محرّمه چيزى تناول كند. اشكالى كه بر اين نظريه وارد است اين است كه چنين شخصى هر چند در
مقدمات امر مرتكب معصيت شده و به قصد معصيت دست به اقداماتى زده كه او را دچار
اضطرار كرده است؛ اما نامشروع بودن مقدمات نمىتواند او را از شمول عنوان كلى
اضطرار خارج كند. چنين شخصى، در وضعيت مفروض فعلى خود مضطر است و در صورت اقدام به
تناول محرمات، اقدام وى جايز و مشمول قاعدهى اضطرار است. د) مضطر به موجب شرع و قانون مكلف به تحمّل ضرر نباشد: كسانى هستند
كه بر حسب وظيفهى شرعى يا قانونى در وضعيتى قرار گرفتهاند كه مستلزم فداكارى و
تحمل خطر است؛ مثلا، كسى كه بنا به وظيفهى شرعى به جهاد رفته و يا فردى كه بنا به
وظيفهى قانونى و ملّى به جنگ با دشمن رفته است، وظيفهاش به طور طبيعى با خطر و
تحمّل آن ملازمه دارد؛ يا پليسى كه وظيفهى حفظ امنيت را بر عهده دارد، اقدامات وى
براى انجام وظيفه است و نمىتواند به استناد ضرورت و دفع خطر از خود، رفع تكليف
كرده و از انجام وظايف خود سرباز زند. مع الوصف، در خصوص حفظ جان، مسأله مورد
مناقشه است؛ مثلا، مأمورى كه وظيفهى نجات غريق يا اطفاى حريق بر عهده اوست، آيا
مىتوان از وى انتظار داشت كه در مواقع بروز خطر و حين انجام وظيفه، در صورت
اقتضاى شرايط و موقعيت، به هلاكت نفس خود رضايت بدهد. آيا چنين شخصى شرعا مىتواند
به خاطر حفظ نفس ديگرى، نفس خود را به دست تلف و هلاكت بسپارد؟ آيا ادلّه حفظ نفس
و حرمت القاى نفس در تهلكه مانع اين كار نيستند؟ در اين صورت، قلمرو ادلّهى ايثار
تا كجا خواهد بود. به خاطر دارم در گفتگوى شفاهى با مرحوم آيت اللّه العظمى گلپايگانى،
ايشان بر اين اعتقاد بود كه ادلّهى ايثار مقيد به ادلّه وجوب حفظ نفس است؛ به اين
معنا كه ايثار وقتى مشروع است كه جان در خطر نباشد.