موجب حادثه نيست و بر خلاف علت كه با تحققش وقوع حادثه اجتنابناپذير
است، گاه حتى با وجود سبب واقعه رخ نمىدهد، به «شرط» شباهت دارد.[1]در تبيين اين
تعاريف، فقيهان حفر چاه يا انداختن شىء لغزنده در محل عبور و مرور را مثال زدهاند
كه علت حادثه «سقوط» است و حفر چاه يا وجود شىء لغزنده زمينهساز
و شرط آن.[2]اكراه و
شهادت دروغ و تقديم غذاى مسموم به مهمان نيز از مثالهايى است كه براى سبب- به مفهوم خاص آن- آورده شده است، زيرا «اكراه»،
واداركننده مباشر و سبب انجام يافتن عمل توسط او است كه علت و مباشر عمل به شمار
مىرود. همچنين
شهادت دروغ سبب اخذ تصميم و صدور حكم توسط قاضى مىشود كه علت ايراد خسارت به
محكوم عليه است.[3] د) مقتضى و مانع دو اصطلاح مقتضى و مانع در منابع فقهى و اصولى به وفور مورد استفاده
فقيهان قرار گرفتهاند و به طور كلى يكى از معانى زير را در بر دارند:[4] - مقتضى چيزى است كه اقتضاى وجود اثر تكوينى در عالم تكوين را دارد،
همانند آتش كه اقتضاى سوزاندن را دارد و منظور از مانع چيزى است كه از تأثير مقتضى
جلوگيرى مىكند، همانند رطوبت كه مانع تأثير آتش در پاچه مرطوب است. - مقتضى چيزى است كه بر حسب جعل شارع، اقتضاى اثر شرعى را دارد يا شارع
آن را موضوع حكم خود قرار داده و در مقابل، مانع آن است كه بر حسب جعل شارع از
ترتيب آن اثر شرعى يا آن حكم جلوگيرى مىكند. مثلا اثر عقد بيع، انتقال مبيع به خريدار و انتقال ثمن به فروشنده
است، اما موقوفه بودن مبيع مانع تحقق اين اثر است. - مقتضى ملاكى از ملاكات است كه احكام مبتنى بر آنها است، يعنى ملاكى
كه اقتضاى تشريع حكم را دارد، همانند علم كه مقتضى وجوب اكرام است و مراد از مانع،[1] مفتاح الكرامه، ج 10، ص 277 و كشف اللثام، ج 2،ص 443.
[2] موسوى بجنوردى، حسن، القواعد الفقهيه، ج 2،ص 22، كشف اللثام، ج 2، ص 443 و 483ومفتاح الكرامه، ج 10، ص 277.
[3] جواهر الكلام، ج 37، ص 51 و كشف اللثام، ج 2،ص 443.
[4] فوائد الاصول، ج 4، ص 313 و 315 و منتهى الدرايه، ج 7، ص 130.