مانند اصول لفظيه (نظير اصل عموم و اصل اطلاق)، اصل صحت[1]و امثال آن. از موارد مشخص و روشن اصل به معناى خاص، اصول
عمليهاند كه عبارتند از:
استصحاب،
برائت، احتياط و تخيير.[2] ب) شرط شرط، واژهاى عربى و جمع آن «شروط» و «اشراط» است. اين واژه گاه در
معناى مصدرى و گاه در معناى اسمى به كار مىرود و در شاخههاى مختلف ادبيات
اسلامى، معانى متفاوتى دارد كه به شرح آنها مىپردازيم. - در علوم ادبى و منطق واژه شرط به معناى گزارهاى است كه پس از ادات
شرط مىآيد، مانند: اگر آن ترك شيرازى به دست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سمرقند
و بخارا را گزارهاى كه پس از واژه «اگر» آمده است، شرط نام دارد و آنچه را پس
از شرط مىآيد جزاى شرط مىنامند. اهل منطق به شرط، مقدم و به جزاى شرط، تالى مىگويند. - در علم اصول فقه آنچه را از عدمش، عدم چيزى ديگر لازم مىآيد- اعم از آن كه از وجودش وجود ديگرى لازم بيايد
يا خير- شرط آن چيز
مىنامند و در توضيح مىگويند «الشّرط ما
يلزم من عدمه عدم الشّيء».
به
تعبير ديگر، شرط چيزى است كه چيزى ديگر بر آن متوقف باشد؛ يعنى «الشّرط ما يتوقّف عليه الشّيء». البته توقف شىء بر شرط چند حالت دارد: گاه وجود شىء متوقف بر چيزى است، مانند توقف
معلول بر اجزاى علت؛ گاه وجوب امرى متوقف بر چيزى ديگر است، مثل وجوب حج بر استطاعت؛
گاه نيز لزوم عقد متوقف بر امرى است، مثل لزوم عقد خيارى كهبر سقوط خيار متوقف است و گاه آنچه متوقف است، صحت يك امر است، مانند
توقف صحت عقد بر وجود اختيار در متعاملين.[1] البته در خصوص «اصل صحت»اختلافنظر وجود دارد. در اينباره رجوع كنيد به: نراقى،احمد بن محمد مهدى، عوائد الايام، ص 221بهبعد.
[2] درباره اين اصول رجوع كنيد به: نگارنده، مباحثى از اصول فقه، دفتر سوم.