مِنهُم عَذابٌ اليم». واقدى با
اشاره به دعاى پيامبر درباره برخى از مسلمانان و نفرين بر گروهى از عذرآورندگان
تبوك آيه: «لَيسَ لَكَ مِنَ الامرِ شَىءٌ او يَتوبَ عَلَيهِم او
يُعَذّبَهُم فَانَّهُم ظلِمون» (آلعمران/ 3، 128) را در اين خصوص مىداند.[1] با هجرت غفاريها به مدينه، رسول خدا زمينى به
ايشان واگذار كرد، كه در آن مستقر شده، مسجدى در آن بنا نهادند كه از مساجد
نُهگانه مدينه در عصر رسالت شمرده مىشد.[2] غفار پس از پيامبر صلى الله عليه و آله در جريان فتوحات، برخى از غفاريها، در فتح مصر
شركت داشتند و چون تعدادشان براى داشتن رايت، ديوان يا محلهاى خاص كافى نبود، با
برخى تيرههاى عرب تحت يك رايت گرد آمده، به اهل الرايه معروف شدند و در محله رايت
واقع در فسطاط مصر سكونت گزيدند.[3] برخى نيز به عراق كوچ كرده، در بصره[4] و كوفه[5] ساكن گشتند. گروهى از غفاريها ابوذر* را در ملاقاتى با عثمان
كه به تبعيد وى به ربذه منجر شد، همراهى كردند[6] و از برخورد
ظالمانه عثمان با او خشمگين بودند.[7] از نقش آنان در دوران خلافت على عليه
السلام گزارشى نرسيده است، جز آنكه حَكَم (اقرع) بن عمرو غفارى از يارى آن حضرت
خوددارى كرد و به قاعدان* پيوست. در حادثه كربلا عبدالله و عبدالرحمن پسران
قيسبن ابىعروه غفارى، از بزرگان و شجاعان كوفه، شركت داشتند.[8] آنان و
همچنين جون بن احوى مولاى ابوذر در شمار شهداى كربلا هستند.[9] از نقش آنان
در قيام نفس زكيه نيز گزارشهايى[1] . المغازى، ج 1، ص 350
[2] . تاريخ المدينه، ج 1، ص 260- 263؛ سننالدار قطنى، ج 2، ص 71
[3] . معجم البلدان، ج 3، ص 22
[4] . الطبقات، ج 7، ص 28؛ اسدالغابه، ج 5،ص 54؛ تاريخ ابن خياط، ص 72
[5] . تاريخ ابن خياط، ص 72- 73
[6] . الطبقات، ج 4، ص 232
[7] . تاريخ المدينه، ج 4، ص 1158؛ الثقات،ج 2، ص 258- 259.
[8] . تاريخ طبرى، ج 4، ص 337؛ مقتل الحسينعليه السلام، ص 150؛ مثير الاحزان، ص 43
[9] . اقبال الاعمال، ج 3، ص 78، 345؛بحارالانوار، ج 45، ص 22؛ اللهوف، ص 64