امام حسين عليهما السلام و بسيارى از بنىهاشم
و شيعيان بودند. از نظر سياسى اين تقابل، ريشه در تقابل بنىاميه با بنىهاشم در
دوره جاهلى داشت. معاويه پايه گذار حكومتى گرديد كه با دوره قبل
تفاوتهاى بارزى داشت و سنخيتى بين آن و رفتار پيامبر و حتى شيخين نبود. سياست او
سرمشق خلفاى پس از او گرديد. جنبه فزاينده غير دينى (سكولار) دولت اموى موجب شد
مسلمانان دولت ايشان را نه يك خلافت بلكه سلطنت بدانند.[1] تبديل نظام
خلافت به نظام استبدادى موروثى، برخورد تبعيض آميز با غير عرب، بىعدالتى[2] و روا داشتن
ستم بر مخالفان، قداست بخشيدن به خلافت، تقويت و ترويج جبرگرايى[3] و نيز حمايت
از عقيده مرجئه از مهم ترين شاخصههاى حكومت آنان بود. مودودى هم در اين رابطه، به
7 ويژگى حكومت امويان اشاره كرده است.[4] در دوره آنان با تأسيس ديوانهاى جديد، مانند
ديوان بريد، خاتم و رسائل كه ملهم از تشكيلات ساسانيان و روميان بود، تشكيلات
ادارى گسترش يافت.[5] با پديد آمدن منصبى به نام حاجب، دسترسى مردم به حاكم
دشوار گرديد.[6] گسترش فتوحات از ديگر ويژگيهاى حكومت امويان است كه در
دوره حكومت وليد بن عبد الملك (85- 95)، مسلمانان در شرق به سردارى قتيبة بن مسلم
باهلى در آسياى مركزى بر قبايلى از تركان چيره شده، مناطق وسيعى را فتح كردند.[7] در غرب نيز
به اندلس راه يافتند و به اين ترتيب عصر طلايى فتوحات در اين دوره رقم خورد و به
اوج رسيد. فتوحات و تسخير شهرها جنبه «فى سبيلالله» نداشت و با غارت و كشتار
همراه بود و به قول احمد امين نتيجه آنها جز برده بردن و برده نگهداشتن نبود.[8] حكومت امويان تا سال 132 هجرى حدود 90 سال
ادامه يافت.[9] در اين مدت 14 تن از امويان به حكومت رسيدند كه از ميان
ايشان معاويه، عبدالملك بن مروان، هشام بن عبدالملك به جهت طولانى بودن حكومتشان
(هريك به مدت حدود 20 سال)[10][1] . تاريخ كمبريج، ج 1، ص 122
[2] . پرتو اسلام ج 2، ص 51
[3] . الامامة والسياسه، ج 1، ص 25؛ اخبارالطوال، ص 126؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 299
[4] . خلافت و ملوكيت، ص 188 به بعد
[5] . الكامل، 5، ص 11؛ تجارب السلف، ص 59؛تاريخ الخلفا، ص 2؛ تاريخ عرب، 197- 198.
[6] . مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 240
[7] . تاريخ ابن خياط، ص 225، 232؛ مشاهيرعلماء الامصار، ص 238؛ الثقات، ج 7، ص 366
[8] . ضحى الاسلام، ص 118
[9] . مروج الذهب، ج 3، ص 234؛ نهاية الارب،ج 21، ص 539
[10] . اخبارالطوال، ص 325، 346؛مروجالذهب، ج 3، ص 12، 105، 228