به ويژه با استفاده از تعبير محبتآميز
«برادر»، تأكيد مىكردند[1]: «قالوا يابانا ما نَبغى هذِهِ بِضعَتُنا
رُدَّت الَينا ونَميرُ اهلَنا و نَحفَظُ اخانا». (يوسف/ 12، 65 و نيز
يوسف/ 12، 63) حضرت يعقوب عليه السلام در برابر اين درخواست
به قول پسرانش مبنى بر حفاظت از جان يوسف و اعتماد وى به آنان اشاره و با يادآورى
سرنوشت يوسف، بىاعتمادى خويش را به آنها ابراز مىكند، آنگاه با وصف كردن خداوند
به عنوان مهربانترين و بهترين نگهدارنده، اين معنا را گوشزد مىكند كه اگر قرار
باشد روى مهربانى و نگهدارى كسى نسبت به بنيامين، تكيه كند، او كسى جز خداوند
نيست: «قالَ هَل ءامَنُكُم عَلَيهِ الّا كَما امِنتُكُم عَلى اخيهِ
مِن قَبلُ فَاللَّهُ خَيرٌ حفِظًا وهُوَ ارحَمُ الرّاحِمين». (يوسف/ 12، 64)
يعقوب عليه السلام با اين سخن، نه همه گفتههاى پسرانش بلكه ابراز محبت دروغين و
نيز توان آنان نسبت به حفظ جان بنيامين را رد مىكند.[2] بازگشت بهاى آذوقه در ميان بارها از يك سو
(يوسف/ 12، 65) و نياز شديد خانواده به غذا از سوى ديگر، يعقوب عليه السلام را برآن
مىدارد كه با رفتن بنيامين موافقت كند، با اين شرط كه برادران سوگند ياد كنند و
پيمان اكيدى ببندند كه او را حفظ كرده، دوباره نزد پدر بياورند، مگر اينكه در
شرايطى چون مرگ يا گرفتارى همگانى توان اين كار را نداشته باشند[3]: «قالَ
لَن ارسِلَهُ مَعَكُم حَتّى تُؤتونِ مَوثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأتُنَّنى بِهِ
الّا ان يُحاطَ بِكُم فَلَمّا ءاتَوهُ مَوثِقَهُم قالَ اللَّهُ عَلى ما نَقولُ
وكيل». (يوسف/ 12، 66) پس از پيمان برادران، يعقوب، خدا را بر آن شاهد و
ناظر گرفته و با رفتن بنيامين موافقت مىكند. بر اساس پارهاى از گزارشها، بنيامين
در طول مسير، از احترام و خدمت شايان توجه برادران برخوردار مىشود.[4][1] . الميزان، ج 11، ص 213
[2] . همان، ص 214
[3] . جامع البيان، مج 8، ج 13، ص 16؛ كشفالاسرار، ج 5، ص 103- 102؛ مجمع البيان، ج 5، ص 379
[4] . كشف الاسرار، ج 5، ص 109