مجعولى از پيامبر را كه
اجتماعِ نبوت و خلافت در بنى* هاشم سزا نيست، تأييد كرد[1] و در پى هموارسازى زمينه خلافت ابوبكر، با امام على به گفت و گو
نشست و عامل اساسى در روىگردانى مردم را از وى، جوانى على و كينه عرب نسبت به او
ياد كرد؛ امّا وعده داد كه در آينده، همگى با او بيعت خواهند كرد.[2] عياشى در تفسير خود، نقش او را در
مواجهه با على عليه السلام به اين نرمى نمىداند؛ بلكه وى را از كسانى مىشمرد كه
در هجوم به در خانه فاطمه عليها السلام و اعمال فشار و ستم بر آن حضرت و نيز بيرون
كشيدن على عليه السلام از خانه جهت اخذ بيعت، نقش داشته است.[3] تلاشهاى بسيارِ ابوعبيده
براى تثبيت خلافت، وى را در ديدگان خليفه، چنان بزرگ كرد كه عزيزترين شخص در
دستگاه خلافت به شمار آمد و حتى بر عُمَر نيز رجحان يافت.[4] ابوعبيده گويا در گردآورى
قرآن در زمان خليفه اوّل نقش داشت.[5] وى در ابتداى خلافتِ ابوبكر، از طرف او به سرپرستى و اداره
بيتالمال منصوب[6] و در سال سيزدهم به شام اعزام شد و
امارت آنجا را به اتفاق يزيدبنابوسفيان، به عهده گرفت.[7] ابوبكر هنگام اعزام ابوعبيده به شام گفت: دوست دارم بدانى كه چه ارج
و جاىگاهى نزد من دارى! سوگند به آن كه جانم در دست اوست، در روى زمين، مردى از
مهاجران و غير آن نيست كه بتواند با تو و اين (عمر) برابرى كند![8][1]. الاحتجاج، ج 1، ص214؛ بحارالانوار، ج 27، ص 211 [2]. الاحتجاج، ج 1، ص183 [3]. تفسير عياشى، ج 2،ص 66 [4]. المستدرك، ج 3، ص298 [5]. سير اعلامالنبلاء، ج 1، ص 8 [6]. تاريخ ابن خياط، ص82؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 351؛ سير اعلام النبلاء، ج 1، ص 15 [7]. المعجم الكبير، ج1، ص 156 [8]. كنز العال، ج 13،ص 214