ابوبكر از اردوگاه جُرْف،
اين خواسته پيامبر تحقّق نيافت.[1] چون پيامبر صلى الله عليه و آله متوجّه سرپيچى آنان شد، با تأكيد
خواست تا به سپاه پيوسته، اسامه را همراهى كنند؛ امّا اصرار حضرت بىنتيجه ماند.[2] به اعتقاد شيعه، اين نافرمانى، گناهى
بزرگ به شمار مىآيد؛[3]
چرا كه پيامبر در نهايت، تأخيركنندگان از حضور در سپاه اسامه را لعن كرد.[4] از فضيلبنعمرو فُقيمى
نقل است كه ابوبكر، سه بار امامت نماز جماعت را به عهده گرفت و به گفته عايشه، يك
بار آن، با حضور خود حضرت رسول صلى الله عليه و آله بود.[5] عايشه، اين قضيه را به گونههايى باز مىگويد كه شائبه توجيه اعمال
انجاميافته بعدى را دارد؛ بهويژه كه مدّعى است، وقتى پيامبر پدرم را براى اقامه
نماز جماعتفرمان داد، من به جهت رقّت قلب و رأفت ابوبكر، از حفصه خواستم تا پدرش
(عمر) را براى نماز بخواند؛ امّا پيامبر بر نمازِ ابوبكر تأكيد ورزيد.[6] در همين واقعه او ادّعا مىكند:
پيامبر، برادرم را فراخواند و از او خواست استخوانِ شانهاى بياورد كه در آن چيزى
بنويسد تا مردم در خلافت ابوبكر اختلاف نكنند.[7] از عايشه، سخنانى شگفتانگيزتر از اين نيز ذكر شده است. وقتى از او
پرسيدند: اىامالمؤمنين! پيامبر صلى الله عليه و آله چه كسىرا جانشين خود كرد؟
گفت: ابوبكر. پرسيدند: پس از او چه كسى را؟ گفت:
عمر. پرسيدند: و پس از او؟ گفت: ابوعبيده جراح[8] .... ساختگىبودن ايناخبار، با
توجّه به ماجراهايى كه پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله در گزينش جانشين پيش
آمد، چنان آشكار است كه نيازى به تفصيل بيشتر ندارد. بر اساس[1]. المغازى، ج 3، ص1120؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 113 [2]. بحارالانوار، ج22، ص 468 [3]. الارشاد، ج 1، ص183- 184؛ بحارالانوار، ج 30، ص 427- 428 [4]. بحارالانوار، ج27، ص 323- 324 [5]. الطبقات، ج 3، ص134 (6) (7) 6 و. همان، ص 133-134 [8]. الطبقات، ج 3، ص135