ضحاك[1] و برخى پادشاهان
كيانى[2] به عنوان بنيانگذار بابل نام بردهاند. اين شهر در بين
نويسندگان مسلمان نيز به سحر و شراب شهرت دارد[3] و مردمش در
علم نجوم و هيئت و حساب خسوف و كسوف مهارت داشتهاند.[4] در احاديث اسلامى، شهرى ملعون و محل نزول دو
يا سه عذاب دانسته شده است.[5] ماجراى رد الشمس نيز بنا به نظرى در
آن واقع شده است.[6] برخى تصور كردهاند، نماز خواندن در آن حرام است[7]؛ اما از
امام صادق عليه السلام منقول است كه در مسجد كوفه، واقع در مركز بابل، 1070 پيامبر،
نماز گزاردهاند، و عصاى موسى، انگشتر سليمان، محل رويش شجره يقطين براى يونس
(صافّات/ 37، 146)، ساخت كشتى نوح عليه السلام و فوران تنور در داستان وى (هود/
11، 40) در آن است.[8] يادكرد بابل در قرآن و تفاسير واژه بابل تنها يك بار در قرآن و به عنوان
شهرى كه هاروت* و ماروت در آن به مردم سحر مىآموختند، آمده است. (بقره/ 2، 102)
مناظره ابراهيم با قوم خويش (انعام/ 6، 74- 81؛ شعرا/ 26، 72- 73؛ انبياء/ 21، 53-
54؛ عنكبوت/ 29، 16)، شكستن بتها به دست وى (انبياء/ 21، 58)، پرتاب كردنش در آتش
(انبياء/ 21/ 68- 69؛ عنكبوت/ 29، 24)، مناظرهاش با نمرود* (بقره/ 2، 258) و سپس
ساختن برجى بلند به دست وى براى رويارويى با خداى ابراهيم (نحل/ 16، 26) را نيز در
بابل دانستهاند؛ همچنين بابل تبعيدگاه يهوديانى معرفى شده كه ياد كرد طغيان و
سركوبى ايشان در آيات 4- 7 اسراء/ 17 آمده است. ابراهيم عليه السلام و نمرود در بابل بيشتر مفسران مسلمان، ابراهيم* عليه السلام را
ساكن بابل و معاصر نمرود شمردهاند.[9] طبق[1] . تقويم البلدان، ص 303؛ صورة الارض، ص244؛ نزهة القلوب، ص 39
[2] . البدء و التاريخ، ج 4، ص 99؛ تاجالعروس،ج 28، ص 50؛ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 183
[3] . معجم البلدان، ج 1، ص 309
[4] . اعلام قرآن، ص 243- 244
[5] . وسائل الشيعه، ج 5، ص 180- 181
[6] . همان؛ مصباح الفقيه، ج 2، ص 187
[7] . تفسير قرطبى، ج 10، ص 33
[8] . بحار الانوار، ج 11، ص 58
[9] . جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 34؛ تفسيرقرطبى، ج 3، ص 184