تقسيم غنايم حنين براى متمايل ساختن قلب او به
اسلام غنايم بيشترى به او داد[1] (ظ مؤلفة القلوب)، ابومطرّف عبدالله
بن الشِّخِّير از بزرگان بنىعامر و از راويان احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله[2]، علقمة بن
عُلاثه از اشراف بنىربيعه و از مؤلفة القلوب كه پس از بازگشت پيامبر از طائف و
بنابر نقلى پس از رحلت پيامبر مرتد شد و به شام گريخت.[3] وى را از
بزرگترين سخنوران عرب مىدانند كه خطابهاش نزد قيصر روم مشهور است[4]، ضحاك بن
سفيان مأمور تبليغ اسلام تيره بنىجعفر بن كلاب[5] و عامل
جمعآورى زكات آنان[6]، نابِغَه جَعْدِى كه به سبب نبوغش در شعر به
نابغه مشهور شد. وى را پيش از اسلام از حنفاء مىدانند[7]، وهب بن
عبدالله از تيره بنىسوائه كه پس از مهاجرت به كوفه در شمار ياران على عليه السلام
قرار گرفت و حضرت او را وهب الخير ناميد[8] و همچنين ليلى و
مجنون كه داستان عشق آنان در منابع ادبى شهره گرديد از بنىعامر بودند.[9] بنىعامر پس از پيامبر صلى الله عليه و آله در پى رحلت پيامبر و ارتداد دينى و سياسى
بسيارى از نو مسلمانان در شبه جزيره، گروهى از بنىعامر پس از ترديد بسيار بين باقى
ماندن بر اسلام و بازگشت از آن، سرانجام با پيروى از طليحة بن خويلد اسدى، پيامبر
دروغينِ سرزمين نجد، از اسلام روى گردانيدند و ضمن نالايق شمردن ابوبكر[10] از دادن
زكات به حكومت مدينه سر باز زدند. گروهى از آنان حتى از كشتن و سوزاندن برخى از
كارگزاران پيامبر نيز خوددارى نكردند.[11] ابوبكر با شنيدن خبر
ارتداد بنىعامر ضمن نامهاى به خالد بن وليد او را مأمور سركوب آنان كرد و به او
فرمان قتل عام بنىعامر و سوزاندن آنان را داد.[12] خالد[1] . اسدالغابه، ج 4، ص 483- 485؛ الطبقات،ج 6، ص 107
[2] . اسدالغابه، ج 3، ص 275؛ الطبقات، ج 1،ص 236
[3] . اسدالغابه، ج 4، ص 83؛ تاريخ دمشق، ج41، ص 145
[4] . تاريخ دمشق، ج 41، ص 148- 150
[5] . تاريخ المدينه، ج 2، ص 598
[6] . تاريخ ابن خياط، ص 63
[7] . المنتخب، ص 66؛ اسدالغابه، ج 5، ص276- 277
[8] . اسدالغابه، ج 5، ص 429
[9] . الاغانى، ج 2، ص 44؛ سير اعلامالنبلاء، ج 4، ص 5؛ النسب، ص 261
[10] . الفتوح، ج 1، ص 12
[11] [12] 8-. مسند ابى يعلى، ج 13، ص 146