همراهى كردند. مسلمانان كه در اين روز از
فراوانى جمعيت دچار غرور شده بودند در اولين حمله هوازنيها متوارى شدند و در اين
ميان بنىسليم كه به فرماندهى خالدبن وليد پيشاپيش سپاه در حركت بودند نيز گريختند[1] (توبه/ 9،
25) و با نصرت خداوند و پايدارى گروهى اندك از مسلمانان سپاه اسلام بر هوازن غالب
شدند (توبه/ 9، 26) و از آنان غنايم فراوانى به دست آوردند. هوازنيها كه با اين
شكست چارهاى جز قبول اسلام نداشتند به نزد پيامبر آمده، اسلام آوردند و خواهان
آزادى اسيران خود شدند. حضرت نيز سهم خود و بنىعبدالمطلب را در غنايم هَوازِن
بدانها بخشيد؛ ولى بنوتميم و بنوفزاره به تحريك بزرگان خود از بازگرداندن غنايم به
دست آمده خود امتناع ورزيدند. عباس بنِ مِرْداس از بزرگان بنىسليم از
مردمان خود خواست كه آنان نيز غنايم خود را حفظ كنند و به هَوازِن بازنگردانند؛
ولى آنان به پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله سهم خود را به هَوازِن پس دادند.[2] بنىسليم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله با رحلت پيامبر و ارتداد بسيارى از
نومسلمانان، گروهى از بنىسليم بر اسلام خود ماندند و حتى در سركوب سپاه مرتد
طُليحه به همراه مُعَنِ بن حاجز امير خود كه از سوى ابوبكر منصوب شده بود به خالد
بن وليد پيوستند. در مقابل اين گروه، بسيارى از بنىسليم و از جمله بزرگان آنان از
اسلام بازگشتند.[3] دستهاى به رهبرى اياس بن عبدياليل (فُجْائه
سُلمى) كه توانسته بود با فريب ابوبكر مقادير فراوانى سلاح از مدينه دريافت كند،
پس از كشتن 10 تن از مسلمانانى كه از سوى ابوبكر از مدينه به همراه فُجائه اعزام
شده بودند به كشتار و غارت مردم پرداختند. اين گروه شورشى در پى دستور ابوبكر به
دست طريفة بن حاجز سركوب شدند و فُجْائه اسير و سپس به فرمان ابوبكر در آتش
سوزانده شد.[4] گروه ديگر از سليم به تحريك زنى بنام[1] . السيرةالنبويه، ابن هشام، ج 4، ص 888؛اسدالغابه، ج 2، ص 95، 208
[2] . السيرةالنبويه، ابن هشام، ج 4، ص 926؛تاريخ طبرى، ج 2، ص 356؛ البداية والنهايه، ج 4، ص 405
[3] . تاريخ طبرى، ج 2، ص 493
[4] . فتوح البلدان، ج 1، ص 117؛ تاريخطبرى، ج 2، ص 492- 493؛ البداية والنهايه، ج 6، ص 352